۱۴۰۰ بهمن ۳۰, شنبه

بارگه داد


 

این است همان ایوان کاز نقش ِ رخ ِ مردم
خاک ِ در ِ او بودی دیوار ِ نگارستان
این است همان درگَه کاو را زِ شهان بودی
دیلم مَلِک ِ بابِل، هندو شه ِ ترکستان
این است همان صفّه کاز هیبت ِ او بردی
بر شیر ِ فلک حمله شیر ِ تن ِ شادروان

دیدن تصویر بازسازی‌شده طاق کسرا و مقایسه آن با کاخ مخروبه شاهنشاهان ایران باستان هر بیننده‌ای را به یاد قصیده خاقانی شروانی می‌اندازد. به ویژه بیت آخر این قصیده جاویدان خاقانی حقیقتا شگفت‌انگیز است. خاقانی نهصد سال پیش طاق ویران‌شده کسرا را دیده و در شعرش گفته است که این همان ایوانی است که در آن پرچم عظیم شیرنشانی آویزان بود که با شیر صورت فلکی (اسد) برابری می‌کرد. فرقی نمی‌کند دوهزار و پانصد سال پیش باشد یا هزار و چهار صد سال پیش، امروز یا در زمان خاقانی. آنچه که مهم است تداوم حیرت‌انگیز خاطره جمعی و تاریخی ایرانیان است. خاطره جمعی‌ای که نشانه اشتراک باورنکردنی میان تصویر من ایرانی از خودم و مای ایرانیان از خودمان و همچنین آرمان و معیارهای مشترک‌ تمدنی‌ و تاریخی‌مان است.
از نمونه‌های این تصویر و معیارهای آرمانی که خاقانی آن را به شعر آورده است، علاوه بر پرچم شیرنشان [شیر و خورشید؟]، تصویر شاه آرمانی و عدالت‌خواه و نظام متکی بر قانون و نظم ایرانیان است. بازنمود زمینی این آرمان و الگو هم با اینکه «بارگه داد» خوانده می‌شود اما همچنان در معرض «بادهای بی‌نیازی خداوند» قرار دارد و حتی آن تصویر زمینی از عدالت و هماهنگی هم ممکن است به چنین سرنوشتی منجر شود
خاقانی در فقره دیگری از این قصیده درخشان، از زبان بازنمود زمینی شاه آرمانی یا بهتر بگویم از زبان ایرانیان دوران ساسانی و خطاب تبه‌کاران زمان خود و البته آیندگان این سرزمین می‌گوید:

ما بارگه دادیم این رفت ستم بر ما
بر قصر ستم‌کاران تا خود چه رود خذلان

اینجاست که می‌توانیم از چیزی به روح مشترک ایرانی سخن بگوییم. روحی که من و مای ایرانی را به هم متصل می‌کند و رابطه‌ای بین من/ما و خاقانی با فاصله‌ای نهصد ساله برقرار می‌کند. چنان که می‌توانیم همین بیت و قصیده را با زبانی بلند در مورد وضعیت فعلی‌مان و با نگاهی به گذشته و آینده بیان کنیم. این روح ایرانی ماست. 


https://twitter.com/SEKoohzad/status/1494618897588396036
س.ا.ک

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر