در یکی از محلات اهواز دختر هفده سالهای، که در دوازده سالگی به اجبار به عقد پسرعموش درآمده بود، به دست او و برادر شوهرش سربریده شد. قاتلان با سر بریده این این دختر در محله دور افتخار زده اند و از توحش خودشان فیلم گرفته اند. قطعا و بدون هیچ شکی مقصر اصلی این جنایت حکومتی است که بعد از چهار دهه هنوز نتوانسته قوانین ناکارآمد و ضد زن، مانند کودک همسری، خشونت خانوادگی و معافیت از مجازات در زمان زنکشی و دخترکشی را تغییر دهد. و حتی با انسداد راه اصلاح این قوانین نه تنها تعادل جامعه ما را به هم زده، بلکه دستش به خون این مظلومان هم آغشته است.
اما میخواهم از وجه دیگری به این ماجرا نگاه کنم. این جنایت و توحشهایی مانند این، دقیقا مظاهر همان «هویتطلبی» افراطی قومی است که در همین چند روز نشانههایی از آن را در نفرتپراکنیهای افسار گسیخته بر ضد هویت ملی ایرانی دیدم. آن چیزی که یک روز خودش در چهارچوب گفتار نفرتزا بر علیه هویت معتدل ایرانی، زبان ملی و زندگی مسالمتآمیز هزاران ساله ملت ایران نشان میدهد، روز دیگر به شکل چنین بدویت و توحشی ظاهر میشود.
از ناسیونالیستهای افراطی قومی انتظاری نیست. نژادگرایی، خشونت نهان و آشکار و عصبیت قومی در میان پانها چیزی نیست که پنهان باشد اما در این بین عجیبترین و غیراخلاقیترین رفتار را از چپهای افراطی و فمینیستهای رادیکال دیدیم. کسانی که به نظر پیشگام شکل جدیدی از توجیه شوونیسم قومی شده اند. آنها هستند که با زیباسازی و رمانتیک کردن و مظلومنمایی از بدویترین ویژگیهای عشیرهای و قبیلهای، آن هم توسط مدرنترین گفتارهای موجود عملا در این جنایتهای همدست شده اند. آنها هستند که برای مبارزه سیاسی و روشنفکرانه، و با تقلید از ایدئولوژیهای مارکسیستی - فرهنگی غربی، روایتی ناتاریخی و ایدئولوژیکی از «نزاعهای قومی و جنسیتی و زبانی» در ایران ارائه میدهند. آنها هستند که کل تاریخ ایران را به شکلی نشان میدهند که گویی تمام تاریخ صحنه کشمکش فرادستان، احتمالا «مردان شیعه مرکزنشین» (؟) و فرودستان، زنان و «اقوام» بوده است.
همان طور که نزاع طبقاتی در مارکسیسم کلاسیک تاریخی نبود، ساخت نزاعهای دیگر در مارکسیسم فرهنگی هم تاریخی نیست. هیچ دلیل قابل اتکای تاریخی نداریم که تایید کند که کل تاریخ محل نزاع زن و مرد بوده باشد. یا تضاد اصلی تاریخ، به فرض وجود، بین سفید و سیاه یا مرکز و حاشیه و یا گرایشهای جنسی مختلف باشد. این تاریخ نیست، ایدئولوژی است. ایدئولوژی ابزار مبارزه سیاسی است. ایدئولوژی را میشود مانند چماق و چاقو برای مبارزه سیاسی استفاده کرد، اما با آن چیزی را نمیشود فهمید و نمیشود کار علمی کرد. حتی میتوان گفت که این روایت ایدئولوژیک تازه در مورد تاریخ تمدن غربی است که به هر حال میشود از فقراتی از آن، مانند استعمار، برای تایید نظریههای مدرن، مانند مارکسیسم، استفاده کرد. اما وقتی همین روایت ایدئولوژیک، بدون هیچ نقد و صرفا با تقلید تمام و کمال، در مورد تاریخ و فرهنگ ایران به کار میرود، چیزی نیست جز ایدئولوژی مضاعف. و از آنجا که عموم مدرنهای ما، و متاسفانه حتی سنتیهای ما، در ایران مقلد ایدئولوژیهای مد روز هستند، لذا چندان عجیب نیست که شبیهسازی همین تضادها به صورت ایدئولوژیک و غیرتاریخی در ایران هم مقلدانه تکرار شود. اینها قطعا اهمیت علمی ندارند. اما به واسطه اینکه جز با نفرتپراکنی، یعنی یگانه ابزار ایجاد تضاد در بیان ملت ایران، امکان حیاتشان وجود ندارد، نتایج عملیاش خارج از کنترل مدافعان مدرن و عموما غربنشینش است.
خیلی صریح باید بگویم که به هیچ وجه نباید فریب این شعارهای به ظاهر زیبای «هویتگرایانه» را خورد. پشت این شعارهای مظلومانه و گاهی روشنفکرانه، در عمل نفرتپراکنی آشکار، بدویت عریان، ارتجاع عشیرهای و قومیتگرایی خشن پنهان شده است که توانایی انجام هر پلشتی و فسادی را دارد.
https://twitter.com/SEKoohzad/status/1490011734769377285
https://twitter.com/SEKoohzad/status/1489174418156883968
س.ا.ک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر