کم و بیش امکان ندارد که شما یادی از مرحوم دکتر کریم سنجابی بکنید اما عدهای بحث بیانیه سه مادهای چهارم آبان ۱۳۵۷ و مخالفت با نخستوزیری دکتر شاپور بختیار را مطرح نکنند. البته قابل فهم است. این روایت و برداشت مسلطی است که بلافاصله بعد از انقلاب اسلامی مطرح شد و هنوز به اشکال مختلف ادامه دارد. خودم هم تا چند سال پیش به در چهارچوب همین روایت مسلط فکر میکردم. اما در سالهای اخیر، و با انتشار اسناد و پیشرفت پژوهشهای مربوط به انقلاب اسلامی، بسیاری از جوانب آن روایت مسلط مورد نقد قرار گرفته است. از جمله روایت مسلط در مورد این دو رویداد سیاسی.
آنچه میشود به اختصار گفت این است که دکتر سنجابی به معنای دقیق کلمه یک رجل سیاسی بود و مانند بسیاری از رجال سیاسی قدیمی ایران، آلوده به ایدئولوژیهای سیاسی جدید هم نشده بود. یعنی سیاست برایش تفریح نبود. بر اساس فهمی از قدرت سیاسی و رابطه بین نیروها تحلیل میکرد و تصمیم سیاسی میگرفت. سیاستمدارانی مانند دکتر سنجابی، دکتر صدیقی و مهندس بازرگان و حتی برخی از نزدیکان دربار مانند دکتر علی امینی به درستی متوجه این نکته شده بودند که هیچ تغییری در ایران بدون تایید یا اقلا همکاری آقای خمینی ممکن نیست. برای این امر شاهدی بهتر از تلاشهای بعدی همه این نیروها، از جمله شخص شاه و نزدیکانش و بختیار برای نزدیکی و جلب همکاری آقای خمینی وجود ندارد. بر این اساس بود که دکتر سنجابی پس از مذاکره با خمینی بیانیه سه مادهای خود را منتشر کرد. بیانهای سیاسی - حقوقی که راه برای حضور نیروهای ملی در صحنه سیاسی، همکاری با آقای خمینی و مذاکره با شاه باز میکرد. و این اتفاق رخ داد و چند هفته بعد از این بیانیه شاه از دکتر سنجابی برای پذیرش نخستوزیری دعوت به عمل آورد.
عدم پذیرش پیشنهاد نخستوزیری شاه و مخالفت با نخستوزیری بختیار هم در همین چهارچوب بود. این عدم پذیرش و مخالفت به این دلیل نبود که خودش میخواست نخستوزیر بشود یا صرفا با نخستوزیری بختیار مخالف بود. بلکه به این علت بود که علیرغم شکلی از تایید و همکاری با آقای خمینی، اتحاد نیروهای ملی و از همه مهمتر مسئله فرماندهی نیروهای مسلح هم مطرح بود. دکتر سنجابی نخستوزیری را نپذیرفت، به همان دلیلی که دکتر صدیقی هم نپذیرفت. به این دلیل که شاه حاضر نشد که فرماندهی نیروهای مسلح را به نخستوزیری، وزارت دفاع و کابینه منتقل کند. به عقیده دکتر سنجابی پذیرش نخستوزیری بدون تایید آقای خمینی و اتحاد نیروهای ملی و فرماندهی نیروهای مسلح یعنی نابودی نخستوزیر و نیروهای ملی. دقیقا اتفاقی که با پذیرش نخستوزیری بختیار، بدون تایید یا مذاکره با خمینی، بدون وحدت نیروهای ملی و بدون حل مسئله فرماندهی نیروهای مسلح رخ داد. بختیار با پذیرش نخستوزیری، با شرایطی که گفته شد، هم خود را نابود کرد و چنان ضربهای به بلوک نیروهای ملی زد که آنها بعد از آن هرگز نتوانستد به عنوان یک نیروی مستقل در انقلاب در برابر یاران آقای خمینی سربلند کنند.
برای مقایسه فهم سیاسی دکتر سنجابی با دکتر بختیار هم کافی است به خطرات این دو نفر مراجعه کنید. در دو کتابی که به عنوان خاطرات سیاسی دکتر بختیار منتشر شده، یعنی کتاب یکرنگی و تاریخ شفاهی دانشگاه هاروارد، مصاحبهگر از دکتر بختیار سوال میکند که وقتی تایید آقای خمینی را نداشتید، وقتی نیروهای ملی پشت سر شما نبودند، وقتی ارتش از شما تبعید نمیکرد، وقتی روحانیت، چپها و بسیاری از مردم با شما همراه نبودند، روی چه نیروی حساب باز کردید که نخستوزیری را پذیرفتید؟ دکتر بختیار پاسخ میدهد: «روی نیروی ایمان». در جای دیگری هم میگوید روی «قدرت حقیقت». نیروی ایمان و قدرت حقیقت در سیاست همان جایگاهی را دارد که کفبینی و رمالی دارد. در واقع هیچ جایگاهی ندارد. سیاست فهم قدرت و شناخت رابطه نیروهای سیاسی و تلاش برای برقراری توازن قوا به نفع مصالح عمومی. دقیقا برداشتی که رجال سیاسیای مانند دکتر سنجابی، دکتر صدیقی، مهندس بازرگان و حتی دکتر علی امینی داشتند. آنها قدرت سیاسی را میشناختند، رابطه بین نیروهای سیاسی را میفهمیدند، میدانستند که بدون تایید یا همکاری آقای خمینی، وحدت کلان نیروهای ملی، و حل مسئله فرماندهی نیروهای مسلح توازن قوا برای حراست از مصالح عمومی برقرار نمیشود. وقایع بعد مشخص کرد که آنها کم و بیش درست میگفتند.
این دادهها و تحلیلها صرفا بخشی از بازخوانی تاریخ انقلاب اسلامی است. هنوز نیاز به اسناد و تحلیلهای بیشتری است. هنوز پژوهشهای زیادی باید انجام شود. اما آن چیزی که میشود گفت این است که آن روایت مسلط مبتنی بر مقصریابی، در اینجا دکتر کریم سنجابی، احتمالا نمیتواند پاسخی روشمند و علمی به نقدهای وارد شده بدهد. اما هنوز برای بازخوانی راه زیادی باقی است.
https://twitter.com/SEKoohzad/status/1544239996793757696
https://twitter.com/SEKoohzad/status/1544253567053271042
س.ا.ک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر