۱۴۰۱ تیر ۲۹, چهارشنبه

چند نکته کوتاه در مورد کتاب «صلحی که همه صلح‌ها را بر باد داد»

کتاب «صلحی که همه صلحها را بر باد داد» اثر دیوید فرامکین، در واقع روایتی است از جنگی که همه دنیا، به ویژه اروپا و غرب آسیا را به طور تغییر داد. در مورد جنگ جهانی اول که در نتیجه آن نظام‌های کهن امپراتوری و پادشاهی در اروپا و آسیا، مانند امپراتوری اتریش - مجارستان، امپراتوری آلمان، امپراتوری روسیه و خلافت عثمانی از بین رفتند و از درون آنها و دیگر دولت‌های ساقط شده، دولت‌ها و رژیم‌های جدیدی به وجود آمدند که چهره کل جهان را تغییر دادند. تمرکز اصلی کتاب بر روی جنگ در غرب آسیا و به طور اخص جنگ بین بریتانیا، از دول متفق، و دولت عثمانی است. تمرکز اصلی آن بر روی تقسیم سرزمین‌های عرب‌نشین خلافت عثمانی در غرب آسیا و مصر است. 
در مورد جزئیات بحث نمی‌کنم. قطعا هیچ تخصصی در این مورد ندارم. صرفا چند نکته کلی که به نظرم اهمیت داشت را می‌گویم. اولین نکته‌لی که به نظر می‌آید نقد و در عین حال تایید نگاه توطئه‌آلود به عملکرد کشورهای استعماری مانند فرانسه و بریتانیا بود. یعنی در عین اینکه این کشورها با توطئه‌های آشکار و پنهان به دنبال تقسیم اراضی عثمانی بین خود بودند، این توطئه بر خلاف تصویر مسلطی است که بعدها در میان کشورهای تازه‌ تاسیس عربی و حتی ترکیه به وجود آمد. در این تصویر مسلط داستان به این گونه است که گویی برتانیا و فرانسه در بدو امر خواهان وضع فعلی در سوریه و عراق و اردن و فلسطین و لبنان و عربستان و کویت بودند. عامدانه و با قصد و نیت قبلی اختلاف‌ها را بر جا گذاشتند و هرگز در برنامه‌های خود صداقتی نداشتند. اما وقتی کتاب را و اسناد آن را با دقت بیشتری نگاه می‌کنیم، در عین اینکه برنامه کلان این کشورها چیزی جز توطئه نبود، اما این نکته را هم مد نظر قرار می‌دهیم که وضع تثبیت شده این سرزمین‌ها در سال‌های پس از ۱۹۲۱-۱۹۲۲ در واقع حاصل توازن نیروهای موجود و تعادل میان قوای تاثیرگذار بود. انگلستان همیشه به دنبال تقسیم مو به موی این سرزمین‌ها به شکل فعلی نبود. در ابتدای امر حتی یک کارشناس متخصص که آشنایی خوبی با سرزمین‌های عربی داشته باشد هم در دولت بریتانیا وجود نداشت. همه بخش‌های امپراتوری همیشه یک نظر نداشتند. نظرها بر اثر وضعیت نیروهای موثر به طور مداوم تغییر می‌کرد. مخالفان امتیاز به مردم عرب‌زبان در دوره‌ای تبدیل به موافق شدند و موافقان تبدیل به مخالف. نخست‌وزیری مخالف امتیاز به صهیونیست‌ها برای تاسیس وطن ملی یهودی بود و نخست‌وزیر بعدی تا حد باور مذهبی موافق این امر بود. حتی حدود وطن یهودی و سایر کشورهای بعدی در هیچ دوره‌ای یک حد مشخص نداشت. فهم این نکته یکی از رمزها فهم آن چیزی است که در طول تاریخ معاصر گذشته است و همچنان به شکلی ادامه دارد.
نکته دوم نتیجه‌ای است که می‌توانم از شکل مطالعه تاریخی عموم کشورهای غرب آسیا بگیریم. اینکه تاریخ عموم کشورها، لااقل تاریخ‌ معاصر آنها ذیل تاریخ استعمار قرار دارد. بدون فهم استعمار و مناسبات استعماری، در اقتصاد و فرهنگ و امثالهم، و به طور کلی تاریخ استعمار نمی‌توان فهم درستی از وضعیت فعلی این کشورها در گذشته و حتی مسائل فعلی آنها داشت. البته این فقط مربوط به کشورهای غرب آسیا نمی‌شود. در واقع در بیشتر کشورهای شناخته شده موجود، غیر از چند استثناء، چنین منطقی حاکم است. کشورهای که مستعمره نشدند، مانند ایران، هم به طور مستقیم و غیر مستقیم از دولت‌های استعماری و مناسبات استعماری تاثیر پذیرفتند. مانند قراردادهای ۱۹۰۷ یا ۱۹۰۱۹ یا جدایی بخش‌های بزرگی از ایران توسط دولتین بریتانیا و روسیه. فی الواقع اگر چه تاریخ ایران، ذیل تاریخ استعمار قرار نمی‌گیرد، اما بدون تاریخ استعمار، به ویژه دولت‌های استعماری بریتانیا و روسیه، امکان فهم درست تاریخ ما، به ویژه تاریخ معاصرمان وجود ندارد. البته این به این معنا نیست که ایران را باید ذیل آن چیزی که در علوم اجتماعی جدید روش‌های پژوهشی پسااستعماری قرار می‌گیرد فهمید. این روش‌های پژوهشی تالی فاسد‌های بسیاری دارد که بحثش در اینجا نیست. بلکه به این معنا است که باید از این مطالعات هم برای فهم بهتر مسائل ایران و به ویژه روابط با پیرامونش بهره بود. 
نکته آخر هم تاکید بر تاریخ جهانی در تاریخ‌نگاری است. شاید تاکید صرف بر تاریخ‌نگاری ملی و یا حتی تاریخ‌نگاری محلی این تصور را در ما به وجود بیاورد که همه مباحث تاریخی ما جدا از تاریخ جهانی است. اما در واقع کاملا برعکس است.  اگر نه همه فقرات، اما فهم کلی از تاریخ جهانی، بر روی تاریخ‌نگاری ملی و حتی محلی ما بسیار اهمیت دارد. در همین مورد خاص، تاریخ ملی ایران را نخواهیم فهمید، اگر تاریخ جهانی، یعنی تاریخ جنگ جهانی اول را در نظر نگیریم. حتی فقرات کوچکتر تاریخ ملی، مثلا تاریخ نهضت جنگل گیلان هم جدا از این منطق نیست. نهضت جنگل تنها در تاریخ ملی و محلی گیلان فهم نمی‌شود. بلکه باید آن به عنوان بخش کوچکی از تاریخ جهانی یا تاریخ جنگ جهانی هم مد نظر قرار داد. تصور می‌کنم این کار روایتی معقول و منصفانه‌ترین به ما می‌دهد. 

https://twitter.com/SEKoohzad/status/1549004147407609856

س.ا.ک

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر