با شروع دور جدیدی از سرکوبها و اجرای برنامههایی برای اجبار به حجاب اجباری برای شهروندانی ناباورمند و همچنین واکنشهای متفاوت از سوی حامیان حجاب اجباری و مخالفان آن، با پدیدهای مواجه هستیم که میشود نام آن را ترس از قطبیشدن جامعه نامید. این ترس ناشی از این است که شکافهای میان دو گروه مخالف و موافق به حدی زیاد شود که طرفین دیگر جز کینه و نفرت نسبت به یکدیگر چیزی را مطالبه نکنند. البته عموما افرادی که نسبت به این پدیده نگران اند، به درستی حکومت را مسئول این وضع میدانند. در شرایط عادی، حل مسئله حجاب اجباری و احقاق حق آزادی پوشش نیاز به این همه هزینه نداشت. اما در عین حال گروهی براندازان و انقلابیون جدید را هم مسئول میدانند که عملا با افشاندن بذر کینه و نفرت پروژههای سیاسی براندازانه خود را پیش میبرند و از این طریق به این شکاف دامن میزنند. ترس از این پدیده تا حدی است که گروهی حتی آن را نشانهای از سوریهای شدن ایران میدانند و تصور میکنند همین مسئله باعث فروپاشی سیاسی و اجتماعی ایران میشود! قطعا میتوانیم از این نتیجهگیریهای اغراقآمیز گذار کنیم، اما اصل سوالی که پیش میآید پابرجاست. اینکه تا چه حد باید نسبت به دو یا چند قطبی شدن جامعه حساس بود و چگونه میتوان از آن با کمهزینهترین حالت ممکن گذر کرد؟
این مسئله هم مانند همه امور انسانی حد ریاضیوار ندارد. البته در علوم اجتماعی مطالعات زیادی در این مورد شده است. اما منطق من در این چند خط بیش از اینکه مبتنی بر یافتههای علوم اجتماعی باشد، سیاسی است. به باورم میشود گفت که قطبیشدن جامعه امر کم و بیش طبیعی است و هیچ جامعهای نیست که دارای چنین وضعی نباشد. در تمام جوامع، به ویژه در مواجهه با بحرانهای سیاسی و اجتماعی، این وضعیت را مشاهده میکنیم و میتوانیم. اگر چه در کشورهای دموکراتیک و با وجود نهادهای سیاسی - حقوقی مستقل، کارآمد و مشروع گذر از این بحرانها معمولا با هزینه کمتری رخ میدهد، اما اصل هزینه تغییر قطعی است. این موضوع در مورد ایران هم صادق است و برای حل بحران حجاب اجباری و تلاش برای تثبیت حق آزادی پوشش، پرداخت هزینه آن هم ضروری است.
در مورد قطبی شدن جامعه میتوان گفت که جوامع در حالت عادی هم قطبی هستند. هیچ جامعهای وجود ندارد که یک دست و یک شکل باشد. تمام جامعهها دارای گرایشهای طیفی هستند. گاهی این قطبها چندان برجسته نیست. گاهی هم به شدت برجسته است. به ویژه در زمان مواجهه با بحرانهای مختلف این قطبیشدن بیشتر به چشم میآید. مثلا در زمان مواجهه با بحرانهای سیاسی یا اجتماعی و حتی اقتصادی و فرهنگی. در زمان انقلاب مشروطه، کل بدنه تاثیرگذار جامعه ایران به مشروطهخواه و ضد مشروطه تقسیم شده بودند. در زمان انقلاب اسلامی و نهضت ملی نفت هم همین طور. این اواخر در مورد برنامه دولت برای اصلاح اقتصادی هم همین دو قطبی شکل گرفته بود. لذا عجیب نیست که در مسئله حجاب اجباری هم جامعه ایران قطبی شود. در این مورد هم جامعه ما دو یا چند قطبی شده است. به باور من اکثریتی که مخالفان حجاب اجباری اند و آزادی پوشش را به رسمیت میشناسند و حد قانونی پوشش را عرفی میدانند و اقلیتی که موافق حجاب اجباری اند و به بهانههای واهی آزادی پوشش را رد میکنند و قائل به استفاده از سرکوب و تبعیضهای غیرقانونی برای برخورد با فعالان مبارزه با حجاب اجباری و حتی مردم عادی اند.
این طبیعی بودن قطبی شدن جوامع مختص به ایران نیست. در همه کشورها وجود داشته و وجود دارد. همین الان یکی از بزرگترین بحرانهای کشورهای غربی مسئله مهاجران و شیوه مواجهه آنها با اسلام است. در انتخابات سال جاری ریاست جمهوری فرانسه نزدیک به نصف مردم به نمایندگانی رای دادند که به شدت ضد مهاجر و حتی ضد اسلام بودند. تا جایی که خواهان ممنوعیت استفاده از نام محمد برای کودکان و منع مطلق استفاده از حجاب زنان در حوزه عمومی بودند. اما یک تفاوت بزرگ در اینجا وجود دارد. در کشورهای دموکراتیک معمولا گذر از این قطبیها یا اقلا کنترل آنها با هزینههای کمتری رخ میدهد. این کشورها به واسطه وجود نهادهای حقوقی - سیاسی مشروع که کارآمدی و مشروعیت خود را به اثبات رسانده اند، با تنش و هزینه کمتری میتوانند از این بحرانها و قطبی شدن جامعه عبور کنند. چند دهه پیش مبارزات حقوق مدنی در آمریکا و تحولات عظیم اجتماعی مانند انقلاب جنسی یا حقوق زنان و اقلیتها همه این کشورها را با بحرانهای جدی مواجهه کرده بود. اما استفاده از نهاد انتخابات یا دادگستری مستقل باعث شد بعد از مدتی باعث شد که از آن همه شور انقلابی کاسته شود و بسیاری از آن ارزشهای جدید در جامعه هضم شود و حتی در بلند مدت ارزشهای قدیم دوباره احیاء شود.
البته تغییر همه جا هزینه دارد. حتی در کشورهای دموکراتیک هم تغییرات بدون هزینه نیست. تغییرات بزرگ معمولا هزینههای بیشتری هم دارند. فرایند پذیرش حقوق کارگران در اکثر کشورهای غربی به شدت پرهزینه بود. اما در نهایت اصول آن ریخته شد و امروز کسی نمیگوید کاش این همه هزینه پرداخت نکرده بودیم و همچنان کارگران مانند بردگان زندگی میکردند! در واقع اگر به صرف ترس از هزینهها با مظاهر فساد مماشات کنیم، الان همچنان در بسیاری از کشورهای جهان بردهداری و آپارتاید رسمی حاکم بود. حتی در کشور ما هم انقلاب مشروطهای رخ نمیداد، صنعت نفت ملی نمیشد و دستاوردها عظیم دهه چهل و پنجاه به دست نمیآید. حجاب اجباری هم از قاعده مستثنی نیست. اگر خواهان رفع این تبعیض آشکار و آپارتاید هستیم، لاجرم باید به هزینههای آن را هم بپردازیم. میتوانیم تمام تمرکزمان را بر روی این مسئله بگذاریم که هزینههای کمتری پرداخت کنیم. اما اصل مبارزه برای آزادی پوشش است. هزینههای آن هم با سکوت و کنارهجویی و تصور اینکه حکومت با نصیحت و پند و اندرز حقوق شهروندی را به رسمیت میشناسد کم نمیشود. هزینههای با مسئولیتپذیری سیاسی نهادها و جریانهای سیاسی و تلاش سازمانیافته برای مبارزه با حجاب اجباری و استفاده از همه ظرفیتهای سیاسی و اجتماعی و حقوقی کم میشود. ترس از حکومت مستقر، یا پتیارگی براندازان وابسته، افراطیون متعصب و هراس از قطبی شدن جامعه نباید ما را به مرگی خودخواسته بکشاند.
پذیرش این چند قطبی شدن جامعه در مواجهه با بحرانها، در اینجا حجاب اجباری و تلاش برای کم کردن هزینههای آن با استفاده از همه امکانات ممکن ما و تاکید بر اصول، مانند آزادی و حاکمیت قانون و پذیرش سبکهای زندگی در عین صبر و مبارزه با نفرتپراکنی افراطیون، وظیفه یک ملت واحد و آزاد مانند ملت ایران است.
https://twitter.com/SEKoohzad/status/1548576259755868160
https://twitter.com/SEKoohzad/status/1548623020117327878
س.ا.ک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر