در چند روز اخیر خبرهایی از اخراج یا عدم تمدید قراردادهای اقلا سه استاد دانشگاههای کشور، دکتر آرش اباذری، دکتر محمد فاضلی و دکتر رضا امیدی، پخش شده است. مسئولان دانشگاههای صنعتی شریف، شهید بهشتی و تهران هم این اخراجها را به شکل خود و با بهانههای اداری تایید کرده اند. اخراج این استادها قطعا نگرانکننده است. باید در برابر آن ایستادگی کرد و همچنین امیدوار بود که این مسئله به شکلی حل شود. اما وضعیت نهاد دانشگاه در ایران بحرانیتر از اخراج چند استاد دانشگاه است. با قطعیت میتوان گفت که بلایی که در طول بیش از چهار دهه اخیر بر سر نهاد دانشگاه در ایران آمده را تنها میتوان با بلاهای مشابه در شوروی و چین و پاکستان مقایسه کرد. کمونیستها و اسلامگرایان در این کشورها با نگاه ایدئولوژیک به علم، از بین بردن استقلال آکادمیک، نادیده گرفتن آزادیهای دانشگاهی، تصفیههای عقیدتی استادان و دانشجوها و سیاستهای مشابه، بلایی بر سر دانشگاههای کشورهای خود آوردند که این موسسات علمی هرگز نتوانستند از زیر بار آن کمر راست کنند. دقیقا در همین مسیر، ویرانسازی نهاد دانشگاه در ایران هم در طول تمام سالهای بعد از انقلاب به شدت در حال پیگیری بوده است. طرحهای ایدئولوژیکی مانند علوم انسانی اسلامی، اسلامیسازی دانشگاهها، گزینشهای عقیدتی برای جذب اساتید و دانشجو، محروم از تحصیل کردن و از بین بردن ابتداییترین معیارهای استقلال و آزادی آکادمیک بخشی از وضعیت بحرانی دانشگاههای ما هستند. به بیان دیگر میتوان گفت که دانشگاههای ما دیگر یک نهاد مسئول برای اداره علمی کشور نیستند و ما حتی این مسیر هم نیستم.
البته ما هرگز «دانشگاه ملی» نداشتیم. دانشگاه در ایران، نه به صورت طبیعی، بلکه بنا به ضرورتهای ایجاد شد. این ضرورتها تا زمان انقلاب به شکلی وجود داشت. عموما هم ایده توسعه فنی و صنعتی، و پیش از آن مسائل نظامی کشور معیارهای این ضرورتها بودند. به همین دلیل تا زمان انقلاب رشد بسیار خوبی در این حوزه داشتیم. در حوزه علوم انسانی با اینکه همچنان درگیر ایدئولوژیهای سیاسی روزمره بودیم، اما وضعیت آن با وضعیت علوم انسانی بعد از انقلاب فرهنگی به هیچ وجه قابل مقایسه نیست. وضعیت امروز علوم انسانی در ایران حقیقتا یک فاجعه به تمام معناست. آن چیزی که در ایران به نام علوم انسانی مطرح میشود عموما سطحپایینترین ایدئولوژیهای مارکسیستی و اسلامگرایانه است.
وضعیت امروز دانشگاههای ما به غایت بحرانی است. نه تنها در علوم انسانی، بلکه به دلیل تصفیهها و نبود شایستهسالاری و گزینشهای احمقانه، حتی در رشتههای علوم تجربی و فنی هم با بحرانهای جدی مواجه هستیم. یک مقایسه ساده بین تاثیر مثبت دستاوردهای فنی و مهندسی دانشگاهیان در زمان جنگ با وضعیت امروز نشان میدهد که نسل تربیتیافته پیش از انقلاب و سنت دانشگاهی آن چقدر با وضعیت امروز ما متفاوت بودند. به همین دلیل میشود گفت که شکل فعلی نگاه به دانشگاه در ایران نه تنها غلط و غیرعلمی است، بلکه ناکارآمد هم هست. دانشگاههای ما دیگر توان فکر کردن به مسائل ملی را ندارید. میتوانیم از خودمان بپرسیم در سالهای اخیر چند رساله خوب در مورد مسائل جدی کشور در دانشگاههایمان دفاع شده است؟ مثلا چند پایاننامه یا طرحهای پژوهشی در مورد مسئله آلودگیها، بحران آب، ترافیک و مانند آنها در موسسات علمی کشور انجام شده است؟ دانشگاه به جای اداره علمی کشور و پژوهش در مورد ایران و مسائل ایران، تبدیل شده به موسسههای تولید مدرک و یا حداکثر موسسههای مهاجرتی برای صدور کارشناسان به خارج از ایران.
از نتایج وضعیت کنونی این خواهد بود که پژوهش در مورد ایران و حتی مسائل ایران بیش از گذشته به خارج از ایران منتقل خواهد شد. انتقالی خطرناک و تحقیرآمیز که ما را با پژوهشهای ایدئولوژیک و غیرقابل اتکای نسل جدیدی از پژوهشگرانی مواجه خواهد کرد که نسبت به شرقشناسان قدیم هم ایدئولوژیکتر اند. پژوهشگران خارجی یا ایرانیتبار که احتمالا مهمترین دستاوردهای علمیشان این است که حاجی فیروز نژادپرستانه است یا کل ناسیونالیسم ایرانی را به شاخه ایرانی نژادگرایی اروپایی تقلیل میدهند. قطعا این پژوهشها و مانند آن هیچ گونه ارزشی علمی ندارند. بیشتر میتوان آنها را در رابطه میان قدرت گفتار مسلط سیاسی و موسسات آکادمیک غربی توضیح داد. اما از تباهی وضعیت علوم انسانی در کشور ما همین بس که همین پژوهشهای دسته چندم به فارسی ترجمه میشود و تبدیل به متون اصلی در دانشگاههای ما میشود و حتی بین مدیران اجرایی ما هم خریدار پیدا میکند. یعنی هر قدمی که برمیداریم ضربهای به نهاد دانشگاه ایرانی میزدیم، بدون اینکه متوجه شویم که چه فاجعهای در حال رخ دادن است.
به طور قطع میتوان گفت که هیچ کشور بهسامانی چنین خطر بزرگ و تحقیری را قبول نمیکند. دانشگاه در فرانسه و آلمان و بریتانیا و آمریکا، دانشگاه ملی است که موضوع علم در آن فرانسه و آلمان و بریتانیا و آمریکا است و مسائل این کشورها. پژوهش در این کشور معطوف به رابطه آن با کشورهای خودشان است. محال ممکن است که مثلا پژوهش در مورد فرانسه و حتی مسائل فرانسه به دانشگاههای آمریکایی واگذار شود. این دانشگاه ملی فرانسوی است که در نهایت در مورد فرانسه و حتی مسائل فرانسه پژوهش میکند و اداره علمی کشور بر عهده همین موسسات علمی و پژوهشی فرانسوی است که در استقلال و آزادی آکادمیک این وظیفه خطیر را بر عهده دارند. دقیقا بر خلاف کشور ما که با نقض بیشرمانه استقلال و آزادیهای آکادمیک اجازه ایجاد دانشگاه ملی داده نشده و حتی افق پیش رو در جهت ناممکن شدن تاسیس نهاد دانشگاه ملی است. در چنین وضعی است، اداره علمی کشور، مانند سایر امور ملی، به امان خدا رها میشود. و میشود همان گفته معروف که «همه چیز در ایران متولی دارد، جز ایران»
https://twitter.com/SEKoohzad/status/1484965336529129490
https://twitter.com/SEKoohzad/status/1484954701179326470
س.ا.ک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر