۱۴۰۱ دی ۱۵, پنجشنبه

در تفاوت «انقلاب» با «براندازی»


در طول نزدیک به این چهار ماه اخیر در مورد تفاوت میان مفهوم «انقلاب» با مفهوم «براندازی» صحبت‌های زیادی  شده است. اما به نظرم همچنان سوءتفاهم‌های بسیاری وجود دارد و باید بیشتر و بیشتر در این مورد حرف زد یا مرتبا تفاوت‌های بنیادین میان این دوم مفهوم را یادآوری کرد. «براندازی» معادلی است برای «Régime Change» که عموما مربوط به فروپاشی یا تغییر یک رژیم سیاسی از طریق مداخله خارجی یا نیروهای وابسته با آن است. برخلاف آن، «انقلاب» شاید حتی منتهی به تغییر اساسی یک رژیم سیاسی شود اما در برآیند نهایی درون‌زا است و توسط مردم آن کشور انجام می‌شود. 

می‌توانیم در تاریخ معاصر خودمان در این مورد مثال‌های واضحی بزنیم. خوب یا بد ما در سرزمین انقلاب‌ها و جنبش‌های زندگی می‌کنیم. با نگاهی به تاریخ خودمان می‌توانیم بگوییم که در مرداد ۱۲۸۵هجری شمسی در ایران «انقلاب» شد. مشروطیت یک انقلاب به تمام معنا در تمام نظام حقوقی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی کشور بود. این تغییرات به حدی بود که امروز بسیاری از پژوهشگران، تاریخ ملی ما را به پیش و پس از «انقلاب مشروطه» تقسیم می‌کنند. اما همین انقلاب منجر به تغییر اساس رژیم پادشاهی نشد. مشروطیت انقلابی بنیادی و درون‌زا برای تغییری ساختاری در رژیم پادشاهی مستقل یا مطلقه بود. در مورد رخداد ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ هم می‌توان گفت که این واقعه یک «انقلاب» کامل بود. این بار حتی رژیم پادشاهی - مشروطه هم برانداخته شد. اما «انقلاب اسلامی»  هم به هیچ وجه «براندازی» از طریق مداخله خارجی یا حمله نظامی نبود. این انقلاب هم انقلابی درون‌زا با تمام ویژگی‌های خوب و بد بود که توسط مردم ایران انجام شد.

فکر می‌کنم یکی از مسائل امروز ما هم همین باشد. تصور نمی‌کنم هیچ ایرانی‌ دارای عقل سلیمی از وضعیت امروز راضی باشد و خواهان تغییر اساسی در رژیم سیاسی فعلی نباشد. تغییری که یا با «اصلاح ساختاری» در درون سیستم فعلی رخ می‌دهد و یا منجر به تغییر اساس رژیم مستقر موجود خواهد شد. مخالفت بسیاری، از جمله خودم، با «براندازی» است و نه «انقلاب». «براندازی»، دقیقا به معنای دخالت وسیع اجنبی از طریق تحریم‌های ظالمانه بر ضد مردم ایران یا جنگ بر ضد کلیت دولت-ملت ایرانی است. مداخله‌ای که گاه مستقیم و گاه از طریق عمال وابسته به خارجی یا نیروهای گریز از مرکز و تجزیه‌طلب رخ می‌دهد و به هیچ وجه هم معطوف به آزادی‌خواهی، استقلال، پیشرفت و دموکراسی‌خواهی نیست. تجربه مداخلات مستقیم و مزدوران وابسته کشورهای غربی و این روزهای عربی و عبری هم تاییدکننده این مدعا است. به کشورهای دارای دولت فروپاشیده خاورمیانه نگاه کنید. عراق، سوریه، لیبی، و یمن. آخرین نمونه‌اش هم تحویل کشور افغانستان به «قوم مغولی» به نام طالبان توسط دولت آمریکا و کشورهای غربی بود که دغدغه‌های آزادی‌خواهانه و دموکراسی‌خواهانه که به جای خود، امروز در ذیل این رژیم قرون وسطایی حتی به دانش‌آموزان دختر اجازه آموزش ابتدایی هم داده نمی‌شود و همه افراد غیرخودی در این رژیم چیزی شبیه به برده در نظر گرفته می‌شوند.

در برابر این مخالفت می‌شود موافق تغییرات اساسی و ساختاری بود. اینکه این تغییرات را «اصلاح ساختاری» بنامیم یا «انقلاب» چندان اهمیتی ندارد. شاید در روش‌های اختلاف‌های برجسته‌ای وجود داشته باشد اما اینها فرع بر اصل تحویل‌های بنیادینی است که تضمین‌کننده استقلال و آزادی و پیشرفت و بازسازی اساس نهاد دولت، حکومت و نهادهای قانونی کشور خواهد بود. بدیهی است که اصلاح به شیوه ربع قرن گذشته جواب نداده است و بعید هم هست که جواب بدهد. راه دیگری نیاز بود که به نظر جنبش فعلی پاسخی است به آن ضرورت. 

اکنون سوال ما از جنبش «زن، زندگی، آزادی» می‌تواند این باشد که از چگونه «انقلابی» یا چگونه «اصلاح ساختاری‌ای» می‌شود دفاع کرد و چنین تغییرات بنیادینی چه ویژگی‌هایی باید داشته باشند؟ تا آنجا که می‌فهمم در اینجاست که می‌توانم گرایشی به نظر دکتر سیدجواد طباطبایی داشته باشم و به توسعه ایده او امیدوارم باشم. می‌شود گفت که این جنبش، جنبشی است برای «انقلاب ملی» در «انقلاب اسلامی»، انقلابی در حقوق و یا انقلابی برای مشروطیت دوم. 



https://twitter.com/SEKoohzad/status/1611012987493531651



س.اک


۱ نظر: