بسیاری از ایرانیان در شبکههای اجتماعی به یاد شهید مهسا امینی در حال یادآوری خاطرات و وقایع دردناک سالها و حتی دهههای اخیر اند. در همین ابتدا بگویم که امیدوارم بد برداشت نشود. منظورم تحقیر این خاطرات و رنجها نیست. اما سرود «مرغ سحر» و «از خون جوانان وطن لاله دمیده» و امثالهم و صرف بیان دردها و رنجها تا اطلاع ثانونی سرود و روایت شکستخوردگان است. در برابر میشود گفت که فرصت هم برای یادآوری این دردها و رنجها زیاد است. تاریخ رنج در این کشور، تاریخ طولانی و غمانگیزی است. اما امروز زمان سرود «همراه شو عزیز» و «ای ایران» است. زمان یادآوری پیروزیها و جانفشانیهاست. آخر چه چیزی از این باشکوهتر، شریفتر و حماسیتر که یک «ملت» برای اعتراض به قتل فرزند و شهروندش، برای شهیدش، برای دخترش، برای حقوق ملیاش چنین دست به اعتراض بزند؟ چیزی که اسفراین را در خراسان به سقز در کردستان و رشت را در گیلان به زاهدان در سیستان و بلوچستان و همه ایران را به هم وصل کرده است. و این اتفاق چیزی نیست غیر از زیبایی.
باز هم میگویم که منظورم به هیچ وجه کم جلوهدادن رنجهای مردمان سرزمینمان نیست. داستان این اندوه و محنت ما ایرانیان، یکی داستان است پر آب چشم. اما میشود امروز به پیروزیهایمان هم فکر کنیم. روزی کشورمان اشغال بود، اما فرزندانی، اکثرا همسن معترضین کنونی، با خون خودشان مانع از اشغالگری آن حرامی تکریتی شدند. روزی فکر میکردیم که دیگر از تاریکی استبداد و فقر و تباهی هرگز بیرون نخواهیم آمد. اما هر بار طنین گامهای سرافزار ملتی را شنیدیم که به همه آن پتیارگیها نه گفت. به یاد بیاوریم که تا همین دو دهه پیش در مخیله کسی خطور نمیکرد که دختران شجاعمان چنین از آزادی و شرافت خودشان، در برابر نظام بردهداری اسلامی دفاع کنند و روسریهایشان را در خیابان بردارند و با آتش اهریمن را دور کنند. اما چنین شد. روایتهای شکست زیاد است، اما روایتهای پیروزی هم کم نیست. لااقلش این است که بگوییم در برابر همه این تباهی و فساد تسلیم نشدیم و هنوز زنده ایم. به عنوان یک ملت زنده ایم. و هنوز میتوانیم مانند سکانس پایانی فیلم پاپیون فریاد بزنیم که «حرامزادهها ما هنوز زنده ایم!»
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
https://twitter.com/SEKoohzad/status/1573298988971098114
س.ا.ک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر