در طول بیست روز اخیر بارها شنیده شده که «بیرهبری» جنبش اخیر جز نقاط قوت آن محسوب شده است. به نظرم از هر سمت به این مسئله نگاه کنیم این ویژگی نه تنها از نقاط قوت نیست، بلکه قطعا یکی از نقاط ضعف آن است. اصرار و تاکید بر این بیرهبری هم به باورم غیرمسئولانه است. در واقع به صراحت میتوان گفت که بدون رهبری سیاسی، بدون تشکیلات و سازمان اقلی، بدون فعالان جدی و رسانه و شبکههای حمایتی مانند حمایت مالی، پیروزی هر جنبش سیاسیای، از جمله این جنبش بسیار بعید است.
انبوهی از مطالعات و تحقیقات در شاخههای مختلف، از فلسفه سیاسی تا گرایشهای مختلف علوم اجتماعی و علم سیاست، از بررسی متنهای فلسفی تا مقایسه جنبشها و انقلابهای پیروز و شکستخورده به ما نشان میدهد که پیروزی یک جنبش سیاسی یا انقلاب تا حد زیادی وابسته به رهبری رجال سیاسی (homme politique) مشروع، کارآمد و فضیلتمند و حتی کاریزماتیک است. و در عوض اتفاق نظری هم در مورد متحمل بودن شکست یک جنبش بدون رهبر وجود دارد و ما قرائن و بینهای نداریم که خلاف این دستاوردهای پژوهشی را به ما نشان بدهد.
بحث بر سر چگونگی برآمدن رهبر سیاسی یا ویژگیها و چگونگی رهبری او از ضرورت داشتن رهبری سیاسی متفاوت است. اگر جنبش یا انقلابی حقیقی باشد و رهبری سیاسی تثبیتشده نداشته باشد، احتمالا رهبری خود را در داد و ستدی بین گروههای مختلف تاثیرگذار پیدا خواهد کرد. اما در غیر این صورت دور از ذهن نخواهد بود که آن جنبش فروکش کند، یا سرکوب شود و یا حتی به هرج و مرج و شورش کور تبدیل شود.
تا آنجا که من میفهمم، در نبود رهبری تثبیتشده در جنبش فعلی، ما در مرحلهای هستیم که برای حفظ این جنبش در طولانی مدت باید روی ایده رهبری سیاسی فکر کنیم. و تصور میکنم، با توجه به شکلی از هراس از رهبری سیاسی، تبیین ضرورت وجود آن قدم اول ما باشد. صد البته اوهامی مانند رهبری سیاسی از خارج از کشور یا چیزهایی شبیه نه تنها کمکی به ما نمیکند بلکه قطعا هزینههای زیادی را هم به همراه خواهد داشت و حتی میشود انگیزههای غیرشرافتمندانهای هم در آن پیدا کرد.
ما نیاز به رهبری سیاسی در داخل کشور داریم که بتواند برای حفظ و توسعه این جنبش شروع به سازمان دادن به فعالان کند و مطالبات و شبکههای مختلف تاثیرگذار را هماهنگ کند. در یک کلام نیاز به رهبری داریم که رهبری کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر