هم نسلهای من به خاطر دارند که یکی از مهمترین مباحث روشنفکری ایران از دهه هفتاد به بعد، جدال «اصلاح یا انقلاب» بود. البته این بحث بیپایان هرگز تمام نشد و مانند عموم مباحث روشنفکران ایرانی اساسا ربطی به مسائل ایران و به طور کلی به ایران نداشت. هزاران صفحه سیاه شد و هزاران ساعت سخنرانی شد اما دریغ از مباحث اصولی مربوط به این موضوع. در امتداد این بحث و از نتایج خیزش اخیر ملت ایران هم این بود که بار دیگر روشنفکران ایرانی به این گفتگوی ملالآور بازگشته اند. اگر پیش از این این «ایدئولوژی اصلاح» بود که معمولا برنده آن جدال محسوب میشود، این بار کفه ترازو به نفع «ایدئولوژی انقلاب» سنگین شده است. اما همچنان نمیدانیم که دلیل این بحث چیست و چرا باید چنین مسئلهای در ایران مطرح شود.
در تمام طول این سالها پژوهشگرانی بوده اند که به تاریخچه این مسئله پرداخته اند و تاکید کرده اند که پرسش از «اصلاح یا انقلاب» در چه بستر تاریخی و سیاسی و اجتماعی شکل گرفته است. در واقع تاریخ پرسش از «اصلاح یا انقلاب» به جدال مارکسیستهای رادیکال و سوسیالیستها و سوسیال دموکراتها در مواجهه با رژیمهای دموکراتیک اروپایی باز میگردد. در پاسخ به چگونگی رویارویی با نظامهای دموکراتیک، سوسیالیستها و سوسیالدموکراتها راه «اصلاح» این رژیمهای دموکراتیک را از طریق مبارزات پارلمانتاریستی پیش میکشیدند و در مقابل مارکسیستهای رادیکال مدافع «انقلاب» علیه رژیمهای دموکراتیک از هر طریق ممکن بودند. پر واضح است که چنین پرسشی برای ما موضوعیت است. به این معنا مسئله ما «اصلاح یا انقلاب» نیست که سی سال است وارد گفتگوهای بیپایان و ملالآور روشنفکری در این مورد شده ایم.
مسئله بنیادین ما، آنگونه که بسیاری از علمای ما گفته اند، بازسازی نهاد دولت ایران (State of Iran)، حکومت (government) و نهادهای حکومتی و تغییر قوانین و سیاستهای کلان کشور است که در آن حقوق اساسی، آزادیهای بنیادین، مالکیت و مشارکت سیاسی به رسمیت شناخته شود و کشور در مسیر توسعه و رشد اقتصادی قرار بگیرد. تمام شعارهای صد و اندی سال اخیر ملت ایران در انقلابات و قیامها و نهضتها و جنبشهای سیاسی و اجتماعی ناشی از همین خواست بوده است. شعارهایی مانند مشروطیت،استقلال، برابری، دادگستری، صلح، آزادی، عدالت، حاکمیت ملی، توسعه، جمهوری، مبارزه با فقر و فساد و تبعیض. این مطالبات تاریخی ربطی به دعوای روشنفکری «اصلاح یا انقلاب» ندارد.
مسئله ما سیاسی است. ما به هر حال علتی نتوانستهایم به عنوان یک ملت توازن قوای سیاسی را به سمتی تغییر بدهیم که که بتوانیم مطالبات خود، ولو مطالباتی اقلی را محقق کنیم. نه نگاه ایدئولوژیک به اصلاح، آنگونه که بسیاری از اصلاحطلبان به آن مبتلا شدند و هنوز هم مبتلا هستید، میتواند این توازن قوا را تغییر دهد و نه نگاه ایدئولوژیک انقلابیون عموما چپگرایی که چیزی ندارند غیر از رویافروشی و آرزواندیشی و طلب رفتن راه صد ساله در یک شب. این غیر سیاسی نگاه کردن به امر سیاسی هر چه که باشد و در هر جایی تاثیر بگذارد، قطعا در سیاست تاثیری نمیگذارد و اگر هم بگذارد چیزی میشود مانند رویای بر باد رفته ناشی از انقلاب اسلامی.
این دوگانهسازی غیر سیاسی است. مسئله ما تلاش برای تغییر توازن قوای سیاسی به نفع حل مسائل کشور است. مسائلی که امروز پیش از گذشته مشخص شده است که با ساختار سیاسی و حقوقی و احتمالا اقتصادی فعلی ممکن نیست. حتی میتوان دلیری کرد و گفت تغییر رژیم صرف هم بسیاری از این مسائل را حل نخواهد کرد.
و البته من امیدوارم که در نظم حقوقی آینده، جمهوریت و مشروطیت به شکلی تحقق پیدا کند که دیگر بحث بیهوده براندازی یا انقلاب، حتی در ایده و نظر، هم بلاموضوع شود. چرا که در جمهوری براندازی معنا ندارد!
۱۹ مهر ۱۴۰۱
https://twitter.com/SEKoohzad/status/1579764626736443392
س.ا.ک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر