ده سال پیش یکی از رهبران جریان اصلاحات، که اتفاقا از طیف پیشروی این جریان هم بود در مصاحبهای گفت: «من این نکته را میخواهم صریحا اینجا اعلام کنم و این دندان طمع را از همه بکشم. من اعلام میکنم که در هیچ زمانی اصلاحطلبان برای براندازی این نظام هیچگونه اقدامی نخواهند کرد و مخالف جدی آن هستند. اصلاحطلبان تمام تلاششان را میکنند که این نظام را اصلاح کنند، اما اگر نظام اصلاحپذیر نبود و اصلاح نشد وارد فاز دیگری نخواهند شد.» این لب لباب فهم فانتزی بخش بزرگی از اصلاحطلبان ما از مفهوم امر سیاسی است. چه در سیاست داخلی و چه در سیاست خارجی تصویر آنها از سیاست کم و بیش همین است. یعنی همان ذهنیتی که تصور میکند در سیاست خارجی و روابط بین دول اگر خوب باشیم و کاری به کار کسی نداشته باشیم دیگران کسی کاری به کارمان ندارد، همین ذهنیت در مناسبات سیاسی داخلی هم وجود دارد. تصور میکنند که اگر بگوییم بیایید همه در کنار هم خوب باشیم و اختلافات را کنار بگذاریم، به چشم به هم زدنی مشکلات داخلی از بین میرود و همه چیز آرام میشود و ما در مسیر دموکراسی و توسعه و عدالت پیش خواهیم رفت.
این فهم از مفهوم امر سیاسی قطعا خطاست. سیاست، به ویژه در مناسبات بینالمللی، در برآیند نهایی شناخت دوست و دشمن است. در واقع اولین قدم در سیاست این است که دوستت را بشناس و دشمنت را بشناس. با این شناخت است که فهم از قدرت سیاسی و شناخت رابطه بین نیروهای موثر شکل میگیرد و با این شناخت امکان تلاش برای تغییر توازن قوای سیاسی به نفع مصالح عمومی معنا پیدا میکند. اگر این خشت اول را کج بگذاریم، چه در سیاست داخلی و چه در سیاست خارجی، تا ثریا دیواری که ساختهایم کج خواهد بود.
در همین مثال بالا موقعیت جریان اصلاحطلب و توازن قوای سیاسی به جایی رسیده است که طرف مقابل نه تنها مناسبات حقوقی در جهت تضمین حق فعالیت سیاسی این جریان را نادیده گرفته است، بلکه به زودی نه تنها هویت، بلکه حتی موجودیت این جریان را هم انکار خواهد کرد. نفهمیدن این موقعیت و پذیرش پیشاپیش شکست یعنی حذف خودخواسته با هزینههایی مضاعف به ایده اصلاح در ایران. جریان اصلاحطلب هرگز متوجه نشد که خواه یا ناخواه با جریان تمامیتخواه در تضاد و تعارض بنیادین قرار خواهد گرفت. با جریانی از ابتدای انقلاب اسلامی تاکنون علیرغم همه تغییرات و تحولات درونیاش، هرگز نظم حقوقی - سیاسی قانونی را نپذیرفته و تمام تلاشش را در جهت قبضه کردن قدرت، با تمام ابزار ممکن به کار بسته است و در این راه موفق هم شده است. امروز نه از جریانهای ملی خبری هست و نه از جریانهای چپ و سکولار. چهار دهه سرکوب عمولا موجودیت این جریانها را منتفی کرده است. این مسیری است که جریان اصلاحطلب در آن پیش میرود و اگر تغییر بنیادین در نظر و عمل نداشته باشد دیر نخواهد بود که به سرنوشت باقی جریانهای سرکوبشده خواهد پیوست. به بیان دیگر اگر مفهوم امر سیاسی، یعنی سیاست به مثابه شناخت دوست و دشمن، فهم قدرت و رابطه نیروهای سیاسی را درک نکند و اگر تلاش نکند که توازن قوای موجود را از طریق ابزارهای موثر مانند رسانه، تشکیلات، رهبری سیاسی، مصالحه یا بسیج نیروی تغییر بدهد بدون هیچ شک و تردیدی حذف خواهد شد. حتی میتوان گفت حذفی کم هزینه چرا که پیشاپیش دستشان را به عنوان تسلیم بالا برده اند و اعلام کرده اند که حتی در برابر حذف از فضای سیاسی در ایران هیچ عملی انجام نخواهد داد. در نبود یک نظم حقوقی و سیاسی موثر و نبود نهادهایی که از آزادی و مالکیت و مشارکت سیاسی شهروندان دفاع کنند، چرا حاکم یا دشمن سیاسی باید جریان اصلاحطلب را به رسمیت بشناسد؟ چرا باید به آنها امتیازی بدهد یا حتی آنها را به طور کامل حذف نکند؟ دقیقا هزینه این محرومسازی یا حذف کلی چیست؟
این ایده را میتوان به سیاست خارجی هم تعمیم داد که موضوع دیگری است اما از همین منطق پیروی میکند.
https://twitter.com/SEKoohzad/status/1558435240716140544
https://twitter.com/SEKoohzad/status/1558096309227225089
س.ا.ک