۱۳۹۹ آذر ۷, جمعه

نفرت‌پراکنی و دروغ‌گویی به جای خبرنگاری




۱- ژیار گل، خبرنگار بی بی سی فارسی در واکنش به معرفی وزرا و روسای وزارت‌خانه‌ها و سازمان‌های ریاست جمهوری جو بایدن نوشته است:

«جو بایدن یک مهاجر کوبایی را کاندید پست مهم امنیت ملی آمریکا کرده، سازمانی که وظیفه رسیدگی به امور» مهاجران و پناهجویان را دارد. تصور کنید در ایران یک مهاجر ایرانی- افغان مسئول امور مهاجرت شود، یک عرب مسئول امور ملیتها و اقوام ایرانی و یک کرد وزیر فرهنگ ....تا آن روز...»
 
۲- در ابتدا ماهیت سوال را بررسی کنیم. در حکومت جدید آمریکا، افرادی وارد دولت شده اند که فرزندان خانواده‌های مهاجر هستند. یعنی والدین آنها به آمریکا مهاجرت کرده اند، به شهروندی آمریکا در آمده اند و در نهایت فرزندان آنها توانسته اند به پست‌های مهمی در کابینه جدید آمریکا راه پیدا کنند. ژیار گل آمده این را بهانه کرده و گفته چرا یک «کرد»، «عرب» و یا «مهاجر ایرانی-افغانی» نمی‌تواند چنین پست‌های کسب کند. سوال اول این است که به ایران چه ربطی دارد!؟ مگر ایرانیان کُرد یا شهروندان ایرانی عرب/عرب‌زبان مهاجر اند که چنین مثالی می‌زنید؟! 

۳- می‌خواهم علاوه بر بی‌ربطی این ماهیت مسئله، مثال‌هایی بزنم که دروغ آقای گل شخص شود. بیژن نامدار زنگنه ۲۷ سال بعد از انقلاب و در جمهوری اسلامی وزیر وزارت‌خانه‌های مختلف بوده است و هنوز هم وزیر است. کُرد کرمانشاه است. از نام خانوادگی‌اش مشخص است. احتمالا از نظر «پان کورد‌ها»، کُرد نیست. چون تجزیه‌طلب نیست. و الا من دلیل دیگری نمی بینم! نمونه دیگری هم وجود دارد. محمدرضا رحیمی، معاون اول رئیس جمهور ایران بود. اهل شهر قروه در استان کردستان. سال‌ها همان جا استاندار هم بود. یقینا او هم از نظر «پان کورد»، اما کُرد نیست! در مورد شهروندان ایرانی عرب‌/عرب‌زبان چه؟ اینجا هم نمونه خوبی داریم. تیمسار علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی یعنی بالاترین مقام امنیتی ایران و افسر ارشد در دو بازوی نیروی دریایی نیروهای مسلح ایران، نیروی دریای ارتش و سپاه، است و پیشین از این هم وزیر دفاع بوده است. او  از طایفه بنی تمیم خوزستان است. خودش را هم عرب می‌داند. کاملا هم مقید است که زبان عربی خوزی حرف بزند و لباس عربی طایفه‌اش را هم بپوشد. اما از نظر «پان عرب‌ها»، عرب نیست، چون مانند همه ایرانیان عرب‌زبان/عرب‌تبار تجزیه‌طلب نیست. شاید بگویید آن نمونه مهاجر چه؟ اما در این مورد هم نمونه‌های خوبی وجود دارد. نمونه‌های قدیم می‌گذریم. نمونه‌های مثل مرحوم محمد حسن مسعودی، اولین شهردار مشهد، که پدرش از اهالی هرات بود. نمونه متاخر دکتر سید عباس صالحی است. وزیر افغانستانی‌تبار فعلی فرهنگ و ارشاد اسلامی. او فرزند مرحوم آیت الله سید حسن صالحی مدرس است که اهل افغانستان بود. نمونه‌های بسیار زیاد دیگری در رده‌های پایین‌تر هم هست که از آنها در می‌گذریم. اساسا «قومیت» هرگز مورد مقام‌های سیاسی و نظامی ایران مسئله ملی مهمی نبوده است. شاید در مورد مقام‌های محلی مسائل قومی در نظر گرفته شود. اما در مورد مسائل ملی هیچ وقت مسئله جدی نبوده. مثلا در مورد فرماندهان نظامی، همین سردار محمود باقری، رئیس ستاد کل نیروهای مسلح ایران ترک/ترک‌زبان است. سردار غلامعلی رشید فرمانده قرارگاه مرکزی نظامی خاتم اهل دزفول و لر است. تیمسار کیومرث حیدری، فرمانده نیروی زمینی ارتش کُرد کرمانشاه است، تیمسار عزیز نصیرزاده فرمانده نیروهای هوایی ارتش ترک آذربایجانی و اهل سراب است. 




 
۴- احتمالا قومی، مانند این خبرنگار، از این مسائل خبر دارند. پس چرا اطلاعات و خبرهای دروغ پخش می‌کنند؟ به نظرم بر می‌گردد به پروژه سیاسی آنها. بنیادگرایان قومی و ناسیونالیست‌های قومیت‌گرا با مفهومی به نام کشور/دولت - ملت ایران مشکل دارند. تمام پروژه سیاسی آنها از تضعیف این پدیده‌ای تاریخی و کهن است. و از این کاری برای ضربه زدن به این مفهوم، که تضمین‌کننده زندگی مسالمت‌آمیز همه شهروندان ایرانی است، دریغ نمی‌کنند. طبعا اگر وحدت ملی میان ایرانیان کم بود، کار دشواری نداشتند. تنها با بیان حقایق تاریخی و واقعیات موجود می‌توانستن در این راه گام بردارند. البته در این صورت دیگر نیازی به دروغ‌گویی و پراکندن نفرت و کینه نبود. مشکل دقیقا همین جاست. وحدت و همبستگی ملی در میان ملت ایران به قدری زیاد است که ناسیونالیست‌های افراطی نمی توانند با بیان حقایق خدشه‌ای به آن وارد کنند. در نتیجه تنها کاری که آنها می‌کنند همین نفرت‌پراکنی در میان مردم و دروغ گویی است.
می‌خواهم در این مورد مثالی بزنم. در مورد فعالیت‌های هویت‌طلبانه و گاه ناسیونالیستی فعالان کُرد ترکیه. آنها در کشوری زندگی می‌کنند که هویت رسمی و حتی قانونی، «هویت ترک» است و نه مفهوم حقوقی «هویت ترکیه‌ای». یعنی در گفتار رسمی این کشور و حتی در قانون اساسی و تاریخ‌نگاری رسمی، چیزی به نام «ملت ترکیه» وجود ندارد، «ملت ترک» وجود دارد. در این فضا فعالان کرُد برای اینکه تمایز خود را از این گفتار رسمی برجسته کنند از نمادپردازی‌های قومی‌ خاصی استفاده می‌کنند. مثل تاکید بر شاهنشاهی ماد، اسطوره کاوه آهنگر، پادشاهی کیخسرو یا پیامبری حضرت زرتشت. این نمادپردازی قومی البته که ذیل ناسیونالیسم کُردی مدرن در ترکیه قرار می‌گیرد و توانسته تمایزی بین «هویت کُرد» و «هویت ترک» برقرار کند. این تمایزگذاری در ترکیه هم معنادار است و هم جواب داده اما در ایران چه؟ «پان کورد»‌های در ایران با کدام نمادپردازی‌های قومی می‌خواهند تمایزی بین «هویت کوردی» با «هویت ایرانی» ایجاد کنند؟ با پادشاهی ماد؟ با اسطوره کاوه آهنگر؟ با شاه کیخسرو؟ همه اینها مندرج در تحت تاریخ و فرهنگ ایران است. آنها هیچ ابزاری برای نمادپردازی قومی ندارد که بتوانند با آن با ایران خود را متمایز کنند. بدهی هم هست. فرهنگ کُردی بخشی از فرهنگ ایرانی است. یکی از کثرت‌های ایران است. در نتیجه تنها ابزار ممکن برای آنها توسل به نفرت‌پراکنی قومی، دروغ گویی‌ و جعلیات تاریخی است. این کاری است که آنها می‌کنند.
 
۵- تاکید بر روی این دروغ‌گویی طبعا به معنای این نیست که در کشور مشکلی وجود ندارد و تبعیضی بین شهروندان ایرانی نیست. به هیچ وجه. ما در ایران متاسفانه با انواع و اقسام تبعیض مواجه هستیم. تبعیضات مذهبی، جنسیتی، سبک‌های زندگی و دیگر. نکته اصلی این است که این تبعیضات ذیل تبعیضات قومی قرار نمی‌گیرد. کافی است کسی خودش را ذیل ایدئولوژی رسمی تعریف کند، در آن صورت بخشی این تبعیضات تا حد زیادی از بین می‌رود. اما برعکس، شما می‌توانید فارس‌زبان و شیعه مومن هم باشید اما بدترین تبعیضات بر علیه شما اعمال شود. در مورد مسائل مربوط به مهاجران هم کم و بیش مسئله ناشی از همین نگاه و البته عدم اولویت و مسئله‌نبودن آن برای بسیاری از سیاست‌مداران ایران است. باید با همه اینها مقابله کرد. باید به سمت ایرانی رفت که در آن همه شهروندان آن، بدون درنظر گرفته زبان، مذهب، سبک زندگی و قومیت و مانند ان، از حقوق برابری برخوردار باشند و البته مسئولیت‌های برابری را هم بر عهده گیرند. باید به سمت ایرانی رفت که مهاجران، به ویژه مهاجرانی از کشورهای حوزه تمدنی ایران، بتوانند در آن رشد پیدا کنند. این آرمان و رویای ایرانی ماست. برای این رویا باید مبارزه کرد و البته باید در برابر تلاش‌های شوونیستی بنیادگرایان قومی ایستاد. آنها رویای ایرانی بهتر ندارند. تنها رویای آنها خشونت و فساد است که آن هم با کینه و نفرت و دروغ پدید می‌آید. در برابر این تباهی باید ایستاد.

https://twitter.com/SEKoohzad/status/1331280307635556373


 

س.ا.ک


 

 


۱۳۹۹ آذر ۵, چهارشنبه

کتاب‌فروشی‌های هشت‌گانه نشر چشمه؛ تحقیر مردم و معافیت مالیاتی!

 



دیروز در کتابفروشی پیش رفیقمان بودم. دیدم کلی کتاب‌های فارسی آورده است. شروع کردم به نگاه کردن کتاب‌ها. رمان‌های خوبی هم آورده بود. از جمله چند رمان از نشر چشمه. به صفحه اول کتاب نگاه کردم، لیست کتاب‌فروشی‌های اختصاصی نشر چشمه را نوشته بود. هشت کتاب‌فروشی در بهترین نقاط تهران بعلاوه کتاب‌فروشی‌هایی در مشهد و بابل. این را نگه دارید. یادم افتاد اوایل دولت روحانی بود که با یکی از مدیران همین نشر مصاحبه کرده بودند. در مصاحبه‌ای چند دقیقه آنقدر ملت کتاب‌نخوان را تحقیر کرد و به سیاست‌های فرهنگی دولت حمله کرد و از اوضاع و احوال بازار کتاب نالید که فکر کردم تا آخر ماه این نشر هم بسته می‌شود. چند روز بعد دیدم که شعبه دوم کتاب‌فروشی‌شان را در مجتمع تجاری کوروش تهران افتتاح کرده اند! الان هم دیدم چند کتاب‌فروشی اختصاصی دیگر باز کرده اند. فکر کنم اگر امروز هم با مدیران این نشر مصاحبه کنند، باز هم لگدی به مردم می‌زنند و نقد تندی هم حواله وزارت فرهنگ می‌کنند. به نظرم این دیگر قابل تحمل نیست. یا با پول مردم است که هر چند وقت یک بار در بهترین نقاط شهر کتاب‌فروشی باز می‌کنند و یا از جای دیگری درآمد دارند و این کتاب‌فروشی‌ها در راه رضای خداست! بعید می‌دانم دومی باشد البته. به هر حال با پول ملت کسب و کارشان رونق گرفته است، از انواع و اقسام کمک‌های دولتی مانند کاغذ رایانه‌ای استفاده می‌کنند، شرکت توزیع کتاب‌تان را هم که راه انداخته اند و از
همه اینها مهم‌تر مالیات هم نمی‌دهند! دیگر آن نق زدن و غرغر کردن برای چیست؟!

این را هم بگویم که من شخصا از موفقیت شرکت‌های خصوصی، به ویژه کسب و کارهای فرهنگی، بسیار هم خوشحال می‌شوم. دوست دارم به جای هشت شعبه، هشتاد شعبه داشته باشند اما دو اصل برایم وجود دارم. اول اصل اخلاقی است. اینکه نمی‌شود با پول مردم زندگی کنیم و هر ماه یک شعبه بزنیم، اما همین مردم را تحقیر کنیم. دوم هم اصلی حقوقی - اخلاقی است. آن هم پرداخت مالیات است. هنوز بعد از این همه مدت نفهمیده ام که چطور ممکن است که در این زمانه سخت، دولت از همه اصناف مالیات بگیرد، منهای کارهای فرهنگی؟! معقول این است که مالیات از درآمد کسب و طبعا در مورد کارهای فرهنگی کم درآمد تخفیف‌های مالیاتی در نظر گرفته شود. اما چگونه ممکن است شرکتی با چندین شعبه و زیرمجموعه به بهانه اینکه کار  فرهنگی از زیر بار پرداخت مالیات فرار کند؟ این اصل نه تنها در مورد این شرکت، بلکه برای بسیاری از مشاغل دیگر  مانند بازیگران سینما هم صادق است. معافیت کیلویی مالیاتی چیزی جز توزیع رانت و فساد نیست!

زیاد خوشبین نیستم. اما امیدوارم در بودجه سال آینده این معافیت بیهوده حذف شود. و همچنین چنین شرکت‌های اقلا برای کسب و کار خودشان متعهد شوند که روابط حرفه‌ای و سالمی با جامعه خودشان برقرار کنند.

https://twitter.com/SEKoohzad/status/1330897383144689664


س.ا.ک  


۱۳۹۹ آذر ۴, سه‌شنبه

مرکز و حاشیه در سیاست خارجی ایران

سرانجام یکی دو هفته پیش جنگ قره‌باغ موقتا پایان یافت و منجر به توافقی شکننده شد که به نظر علاوه بر پیروزی جمهوری آذربایجان و شکست جمهوری ارمنستان، روسیه و ترکیه هم پیروزی قابل ملاحظه‌ای به دست آوردند. جدا از خود جنگ، برخی از دوستان از انفعال ایران در جنگ قفقاز ناراحت بودند. اینکه در غیاب حضور ایران در منطقه و ورود دوباره روسیه و احتمالا ترکیه با نزدیکی مرزهای کشور، منافع حیاتی ما ممکن است مورد تهدید قرار گیرد. این حرف البته تا جایی می‌تواند درست باشد. اما هر چه هست، همه مشکل نیست. نکته اصلی چیز دیگری است. به نظرم در شرایط حاضر، چنین سیاستی اجتناب‌ناپذیر بود. به طور کلی مشکل سیاست خارجی ایران در تصمیمات موردی مانند این نیست. همان طور که به نظر مشکل سیاسی خارجی ایران در بحران و جنگ‌ داخلی سوریه هم حضور مستشاران نظامی و حمایت از دولت مستقر سوریه نبود. تا آنجا که من می‌فهمم مشکل در مجموعه سیاست‌های است که بعد از انقلاب اسلامی و به طور مشخص در سی سال اخیر در سیاست خارجی اجرا شده است. اگر بخواهم مهم‌ترین آن را بگویم بدون تردید بحران دائمی روابط بین ایران و آمریکا است. در واقع ایران زمانی از قافله قفقاز کنار کشید که به علت بحرانی بودن روابطش با آمریکا از خطوط انتقال انرژی کنار گذاشته شد. پیش از آن هم با دلیل عدم تحلیل درست از تغییرات ژئوپلیتیک پس از فروپاشی شوروی نتوانست بازیگر اصلی در قفقاز باشد. تحلیل‌هایی که با واسطه نگاه ایدئولوژیک اسلام‌گریانه در سیاست خارجی آن زمان اتخاذ شده بود.
سیاست کلان عدم حل مشکل رابطه ایران و آمریکا و بحرانی نگاه داشتن این روابط، تا آنجایی که به ایران مربوط می‌شود، متاسفانه به دلیل تاثیر سیاست داخلی است. یعنی به دلیل رقابت‌های سیاسی داخلی یکی از مهمترین مسائل سیاست خارجی ایران برای بیش از چهار دهه است که همچنان در حالت بحرانی قرار دارد. و فقط خدا می‌داند چقدر این بحران به ضرر منافع ملی ما تمام شده است!
مشکل دقیقا در همین سیاست‌های کلان است. اگر بخواهم از یادداشت درخشان استاد کاوه بیات که در مورد مناقشه قره باغ نوشته شده بود کمک بگیرم.، می‌توانم بگویم که سیاست خارجی ایران درگیر «حاشیه» است. مسائل کنونی با آمریکا، «مرکز» نیست، «حاشیه» است. اما قفقاز باید از «مراکز» سیاست خارجی ما باشد. ما اما «مرکز» را به نفع «حاشیه» از دست داده ایم. ما «مراکز» سیاست خارجی خودمان را قربانی «حاشیه» کرده ایم. مثلا آسیای میانه، قفقاز، شبه قاره هند. اما «حواشی» را، مانند بحران روابط بین ایران و آمریکا، را «مرکز» قرار داده ایم. اینها به این معنا نیست که بگوییم که آمریکا بی‌اهمیت است و یا اینکه باید تسلیم شد و سازشی خفت‌بار کرد. به هیچ وجه! بلکه به این علت که است که قرار نیست کل سیاست در ایران فدای بحران با آمریکا شود یا اینکه مرکزیت مبارزه با اسرائیل تبدیل به کل سیاست‌های ایران در خاورمیانه شود. اگر بتوانیم خودمان را از «حواشی» سیاست خارجی خلاص کنیم و رقابت‌های داخلی در مناسبات خارجی دخالت ندهیم و «مراکز» سیاست خارجی‌مان را در اولویت قرار دهیم، آن وقت دیگر در یکی از «مراکز» سیاسی خارجی‌مان چنین منفعلانه عمل نخواهیم کرد.

https://twitter.com/SEKoohzad/status/1327221636723068929


https://twitter.com/SEKoohzad/status/1327223121632505856

- یادداشت استاد کاوه بیات در روزنامه شرق را هم می‌توانید از این پیوند مطالعه کنید. «+»


س.ا.ک

۱۳۹۹ آذر ۳, دوشنبه

در مورد حفاظت از دوستی‌ها در زمانه سخت!

در زمان‌هایی که بحران‌های سیاسی در ایران پیش می‌آید، گاهی می‌بینم که دوستی‌هایی هم دچار تنش و بحران می‌شود. من کاملا متوجه‌ام که دوستی در نهایت انتخاب افراد است و افراد مختار اند تا در این مورد تصمیم بگیرند و دیگران حق دخالت در آن ندارند. اما از طرف دیگر معتقدم که باید از دوستی‌های خودمان محافظت کنیم. دوستی مثل گیاهی است که نیاز به مراقب دائم دارد. طبعا مشکل زیادی وجود دارد. هیچ دو یا چند آدمی شبیه به هم نیستند. در واقع آدم‌ها پیش از آنکه به شبیه باشند با هم متفاوت اند. و همچنین به طور مرتب در روابط آدم‌ها تنش پیش می‌آید. این تنش‌ها هم تا حد زیادی هم طبیعی است. بماند که این وسط بادهای سمی هم همیشه هست. نان و آب عده‌ای در همین سم ریختن در روابط دیگران است متاسفانه کاری هم نمی‌شود کرد. اما به قول پدربزرگ خدابیامرزم که می‌گفت: غم دوستی را باید بخورید!
بخش بزرگی از معنای زندگیم رفقای من هستند. معاشرت با آنها همیشه بزرگ‌ترین لذت زندگی من بوده است. بدترین عذاب برای من دوری از دوستانم است. دلم برای رفقای ایران ام آنقدر تنگ شده که هیچ زبانی برای بیان آن ندارم. با رفقای اینجا هم رابطه ام همین گونه است. از خوشبختی من این است که دوستانی دارم بهتر از آب رمان. کلا رفاقت برای من نسیه و نصف و نیمه نیست. به قول علما در زمان دوستی و رفاقت دیگر صحبت بیع و شراء هم نیست. تمام ‌و کامل است.
به نظرم باید این را در نظر داشته باشیم که سر هر بهانه‌ای، با هر اختلاف نظر سیاسی یا حتی اخلاقی و سبک زندگی، یا سم‌پاشی افراد مخربی که کم هم نیستند، این رفاقت را از بین نبریم. کم و زیادش مهم نیست. کاملا قابل تصور است که دوره‌ای با یکی خیلی دوست هستیم ‌و دوره‌ای کمتر. کلا دوستی بالا و پایین زیاد دارد. اما به نظرم نابودی دوستی تنها در مواردی قابل فهم است که اصول زیر سوال رفته باشد.

در نهایت هم اینکه رودکی در این مورد حرف اول و آخر را زده است که می‌گوید:

هیچ شادی نیست اندر این جهان
برتر از دیدار روی دوستان
هیچ تلخی نیست بر دل تلخ تر
از فراق دوستان پر هنر

https://twitter.com/SEKoohzad/status/1307458328679854080


س.ا.ک

۱۳۹۹ آبان ۲۹, پنجشنبه

زیباشناسی در عصر جمهوری اسلامی


 

چند روز پیش عکس بالا را در توییتر دیدم. نویسنده توییت از آن به عنوان یکی از زیباترین طرح‌های معماری یاد کرده بود و بسیار تاسف خود که چنین معماران و معماری‌ای در ایران هستند و ما قدر آنها را نمی‌دانم.! جدا این عکس زشت، کافی است سری به روستاهای ویران شده شمال ایران یا دیگر مناطق ویلاسازی شده بیاندازیم و بنایی واقعی‌ای از این دست را با چشم ببینیم. در اینجا نمی‌خواهم در مورد یکی از بحران‌های جدی کشور، یعنی همین ویلاسازی و تغییرکاربری اراضی ملی و کشاورزی، صحبت کنم که خود داستانی است پر آب چشم. پرسشم در مورد زیباشناسی دوره جمهوری اسلامی است. این عکس و آن ویلاها و شهرسازی سی دهه اخیر و بناهای اداری و مساجد یا طرح‌های توسعه حرم‌های مقدس و امامزادگان که در طول این سال‌ها ساخته شده است یا حتی مجسمه‌های که گذاشته شده اند  و چیزهایی از این قبیل دقیقا چه ویژگی‌ای دارند؟! همه اینها برای من سوال بزرگ ایجاد می‌کند که نتیجه چهل سال حکومتی به نام جمهوری اسلامی در حوزه‌ در هنر چیست؟ در معماری، در موسیقی، در شهرسازی و در نقاشی. به عبارت دیگر هنر عصر جمهوری اسلامی دقیقا چه وجوه ممیزه‌ای دارد؟! چه ویژگی‌هایی دارد که به ما کمک کند که در آینده آثاری را با این صفت نام‌گذاری کنیم؟! به هر حال در همه در همه دولت‌های قدیم تا آخر دوره قاجار هنر خاص خودش را دارد. حتی در رژیم منحوس آن پدر و پسر، و در بخش‌هایی از فرهنگ و هنر می‌توانیم ویژگی‌هایی ببینیم که متعلق به آن دوران است. مثلا معماری نئوکلاسیک عصر پهلوی اول یا تجدید موسیقی ایرانی در آن دوره یا شهرسازی‌هایی که کل شهرهای ایران را متحول کرد. یا در دوره پهلوی دوم هم به هر حال معماری مدرن وجود دارد، تحول موسیقی کلاسیک و ظهور مرکز حفظ و اشاعه وجود دارد، در کنار آن موسیقی پاپ جدید یا باله و اپرای ایرانی شکل می‌گیرد. و بسیاری از این قبیل. اگر چه تاریخ این تحولات هنوز به درستی نوشته نشده است، اما به هر حال مطالعاتی در این مورد شده است. اما در مورد جمهوری اسلامی چه!؟ کدام بیابان را آباد کرده اند چه اینقدر ادعا دارند!؟ در موسیقی، در معماری، در شهرسازی و ...
زیباشناسی در عصر جمهوری اسلامی چگونه است؟!

https://twitter.com/SEKoohzad/status/1314602482346201088


س.ا.ک

مورد عجیب عفو عمومی در نظام قضایی جمهوری اسلامی


تعداد عناوین مجرمانه در ایران حدود ۲۰۰۰ عنوان است. یعنی یک شهروند ایرانی از صبح که از خواب بیدار می‌شود تا شب که می‌خوابد، در شب و در حتی داخل اتاق خوابش ممکن است مرتکب یکی از این ۲۰۰۰ عنوان مجرمانه بشود. برخی از این عناوین مانند «ارتکاب فعل حرام» ممکن شامل هر کاری بشود. دقیقا هر کاری. از دست دادن مرد و زن تا غذا خوردن در ماه رمضان. برخی از عناوین هم اصلا جرم‌انگاری نشده اند اما با تفسیری فقهی شاذ از قانون جرم محسوب می‌شوند، مانند ارتداد که اصلا جرم‌انگاری نشده است اما گاهی خبر دادگاهی افرادی را به این اتهام می‌شنویم. یا جرائم کیفری‌ای که یا جرم نیستند، یا اگر هم هستند جرم حقوقی هستند و نه کیفری مانند زنای محصنه که در قانون شدیدترین جرم ارتکابی و مستحق مجازات سلب حیات به بدترین شکل ممکن است، اما در واقع صرفا تخطی از یک قرارداد حقوقی است و نه بیشتر. مضاف بر این سیاست‌های جنایی قوه قضاییه و نیروهای انتظامی به شکلی است که امکان جرم‌انگاری بیشتر را فراهم می‌کند. مثلا ریختن در مهمانی خصوصی، پرسش از نسبت افراد در خیابان یا استفاده حداکثری بسیاری از قضات از بازداشت موقت، یا جرم‌انگاری حداکثری موادمخدر در قوانین ایران. عناوین مجرمانه ‌و سیاست‌های جنایی و رویه‌های قضایی و انتظامی را با کشورهای دیگر مقایسه کنیم. در فرانسه عناوین مجرمانه حدود ۳۰۰ مورد است. عموما مجازات‌های به شکل جریمه نقدی و کارهای عمومی است. استفاده از زندان به عنوان مجازات معمولا برای تکرار جرم است. با اینکه مواد مخدر سبک مثل علف جرم محسوب می‌شود، اما پلیس مصرف شخصی را نادیده می‌گیرد. و بحث‌های جدی برای جرم‌زدایی از آن راه افتاده است. اما یکی از عجیب‌ترین چیزی‌های که در قوه قضاییه ایران می‌بینیم استفاده بی‌حد و حصر از عفو‌های عمومی است. سالیانه چندین عفو عمومی اعلام می‌شود. هر چند وقت یک بار عفوهای عمومی بزرگ داده می‌شود. محکومان دادگستری تقریبا اطمینان دارند که زندان آنها مشمول این عفوها می‌شود. البته نه زندانیان سیاسی، زندانیان عمومی. یعنی قوه قضاییه ج ا از یک همه توان خود را برای جرم‌انگاری و مجازات زندان استفاده می‌کند و از طرف دیگر با عفوهای گسترده و بی‌حد اساسا موضوعیت بسیاری از مجازات‌ها را زیر سوال برده است! جرم‌انگاری و استفاده بی ‌در و پیکر از زندان و رویه‌های عجیب از یک طرف، عفوهای عمومی‌ گسترده از طرف دیگر!




https://twitter.com/SEKoohzad/status/1252169408174268417

س.ا.ک

۱۳۹۹ آبان ۲۸, چهارشنبه

یادآوری شهدای آبان ۹۸ و یک دغدغه

گرامی‌داشت یاد شهدای آبان یقینا ضروری‌ است. حتی عزاداری برای خون‌های به ناحق ریخته شده هم نه تنها قابل فهم، بلکه قابل ستایش است. اما خدا نکند که «آبان»، هم تبدیل به «خرداد» دیگر شود! هم نسل‌های من می‌دانند یعنی چه! یعنی تبدیل اعتراض سیاسی به عنوان امری سیاسی، به روضه‌خوانی جمعی. ‌رمانتیک‌کردن امر سیاسی، یعنی سیاست‌زدایی از آن. یعنی مبتذل کردن آن. اعتراضات آبان، اعتراض سیاسی بود و ضمن تاکید بر تاکید بر گرامی‌داشت قربانیان، باید با آن سیاسی برخورد کرد. به همین دلیل در درجه اول باید تحلیل سیاسی قانع‌کننده از آن داشته باشیم. وقتی تحلیل سیاسی مبتنی بر حقایق امور نداریم، در داده‌های نادقیق ما به سمت تحلیل‌های نادقیق و این تحلیل‌های نادقیق ما را به سمت تصمیم‌های نادقیق می‌برد. جریحه‌دار شدن عواطف و احساسات اگر چه قابل احترام است اما در منطق تحلیل سیاسی تغییری ایجاد نمی‌کند. تحلیل سیاسی شناخت ماهیت قدرت و روابط نیروهای تاثیرگذار بر آن است. اگر ما نتوانیم تحلیل سیاسی درستی داشته باشیم، در نتیجه تاثیری هم بر قدرت سیاسی نخواهیم داشت و کنش سیاسی ما تبدیل به اعمال بی‌خطر غیرسیاسی می‌شود. یک سال از وقایع آبا ۹۸ گذشته است. حدود سه سال از حوادث دی ماه ۹۶. اما هنوز در مجموعه جریان‌های سیاسی تحلیل‌های جامع مورد این حوادث وجود ندارد. یا اگر هم دارد هنوز منتشر نشده است. عدم تلاش در این مورد و واگذاشتن امور سیاسی به اهل ادب، روزنامه‌نگاران و هنرمندان و روشنفکران ایدئولوژیک ایرانی ناشی از بی‌مسولیتی جریان‌های سیاسی است. گروه‌هایی مانند هنرمندان و اهل ادب و روشنفکران ایدئولوژیک و روزنامه‌نگاران حتی عزاداری را هم به خوبی بلد نیستند. عزاداری هم می‌تواند سیاسی باشد. می‌تواند قربانیان را از عدد و رقم صرف رها کند. می‌تواند نام و داستان و روایت آنها منتشر شود. طبعا این کار سختی است. احتمالا هم هزینه‌بر است. چنین کارهایی از این گروه بر نمی‌آید. کاری که آنها می‌کنند چیزی جز روضه‌خوانی نیست که حقیقا آسیب‌زاترین رفتار جمعی ماست.
گروه‌های سیاسی و موسسه‌های پژوهشی باید مسئولیت قبول کنند و وارد بررسی همه جانبه حوادث آبان ۹۸ بشوند. من جز این چند تحلیل، هنوز تحلیل‌های جامعی در این مورد ندیدم.
۱- گزارش «آتش خاموش، نگاهی به اعتراضات آبان ۹۸» از طرف موسسه رحمان و زیرنظر دکتر سعید مدنی «+»
۲- بیانیه تفصیلی حزب اتحاد ملت در این مورد «+»
۳- مصاحبه دکتر محمدمهدی مجاهدی با سایت دیدار «+»

[سعی می‌کنم این لیست را تکمیل کنم.]

س.ا.ک

۱۳۹۹ آبان ۲۷, سه‌شنبه

پرستو فروهر، الگویی ملی برای دادخواهی


 
بیست و دو سال از شهادت داریوش و پروانه فروهر گذاشته است. عدالت در مورد آمران و عاملان قتل‌ آنان و دیگر قتل‌های زنجیره‌ای، هرگز آن گونه که باید به اجرا در نیامده است. در این بیست و دومین سال خانم پرستو فروهر،‌فرزند قربانیان، هر سال به تهران می‌رفت و مراسم سالگرد پدر و مادر خورد را برگزار می‌کرد. معمولا هم با مشکلات زیادی مواجه می‌شد. امسال به علت کرونا از برگزاری مراسم منصرف شده است و یادداشتی در بی بی سی فارسی نوشته است. یادداشت خانم فروهر حقیقتا ستایش برانگیز است. رفتار و شیوه برخورد خانم فروهر بدون شک الگویی‌ است برای دادخواهی در ایران.
او در این بیست و دو سال هم چراغ خانه پدری رو روشن نگاه داشت. پرچم دادخواهی رو پایین نگذاشت و هرگز وارد هیچ جریان ضد ملی نشد. کاری هم کرد که کمتر گروهی، غیر از برخی از تمامیت‌خواهان، به خودش اجازه بدهند که کوچکترین تعرض به دادخواهی او بکنند. مقایسه کنید با رفتار برخی از خانواده‌های قربانیان سانحه هواپیمای اوکراینی!
و چه زیبا نوشته است که: «دادخواهی قتل‌های سیاسی در ایران ضرورتی‌ست اخلاقی، سیاسی، و تاریخی. ضرورتی که هنوز به آن پاسخی درخور داده نشده و ناتمام مانده است. باشد که از پای ننشینیم و به سهم خود بکوشیم که حقیقت و عدالت را در میهن خود که در تب و تاب دگرگونی‌ بنیادی می‌سوزد، به کرسی نشانیم.»

- متن کامل یادداشت خانم فروهر را از این پیوند بخوانید. «+»


س.ا.ک

۱۳۹۹ تیر ۵, پنجشنبه

در مورد شعبه‌ای کینه‌توز از جوانان مومن و انقلابی - بیشتر مقیم خارج!





در این چند سال اپوزیسیون جمهوری اسلامی از طرف بسیاری از روشنفکران و فعالان سیاسی ایران نقد شده که نگاهش به سیاست داخلی و خارجی ایران از سر نفرت از جمهوری اسلامی است. دچار سندروم جمهوری اسلامی شده اند. منافع ملی، عدالت و حقیقت برایشان تابعی است از نفرت‌شان از نظام حاکم. هر کاری که جمهوری اسلامی بکند یا هر تصمیم که بگیرد باید با آن مخالفت می‌کنند. بدون اینکه هیچ معیار مستقلی داشته باشند. و احتمالا تنها کاری که از آنها بر می‌آید نفرت‌پراکنی است. بارها هم تاکید شده که این سیاست مبتنی بر نفرت، چیزی جز ویرانی نیست. ویرانی کشور و حتی ویرانی ‌خودشان. اما الان با شکل دیگری از سیاست مبتنی بر نفرت مواجهیم. نفرت از اپوزیسیون، نفرت از براندازان، حتی نفرت از مخالفان. نفرت این گروه هم دست کمی از نفرت مجاهدین خلق یا دیگر براندازان جمهوری اسلامی ندارد. آنها هم دچار همان نفرت اند. نفرتی معکوس. سندروم اپوزیسیون، سندروم براندازان یا سندروم مخالفان. منافع ملی، عدالت و حقیقت تابعی است از نفرت بی‌پایان آنان از اپوزیسیون جمهوری اسلامی. هر آنچه آنان بگوید این اهل نفرت باید ساز مخالف بزنند. بدون هیچ معیار مستقلی. احتمالا تکلیف بسیاری از ما با مجاهد و سلطنت‌طلب فرشگردی و تجزیه‌طلب و یواشکی و برانداز مشخص است. کوچکترین مسامحه‌ای با آنان نداریم. اما به نظرم ضروری است که با شعبه جدیدی از جوانان مومن و انقلابی!- بیشتر مقیم خارج از کشور!- هم تعیین تکلیف کنیم.

این افراد کینه‌توز به شدت مخرب اند. به ویژه در بدفهمی‌ای در مورد مفاهیم بنیادی مانند منافع ملی، امنیت ملی یا استقلال ایجاد می‌کنند. کافی است دفاع از برخی از اقداماتی که در جهت منافع ملی ایران است را بگذاریم کنار این اباطیل. تفکیک خطرناک میان آزادی و حقوق شهروندی با استقلال و امنیت ملی که می‌تواند نتایج مخربی به همراه داشته باشد. که هم امنیت ملی ما را تهدید کند و هم تلاش توسعه آزادی را. مثلا به توییت این فرد نگاه کنید. احتمالا این نادان نمی‌داند که قانون با احکام السلطانیه و حکم شرعی فرق می‌کند. اولی ناشی از قدرت مطلق یک فرد و دومی برای تنظیم رابطه میان خداوند و مومن برقرار شده. احکامی که معرکه آراء مفسران و فقهای است. اما قانون، بر مبنای اراده عمومی ملت است و حاکمیت قانون نیز محل تجلی اراده عمومی و ملی مردم. ایستادن در پشت فساد و تباهی، به بهانه حاکمیت قانون، خود بزرگ‌ترین فساد و تباهی است. باید در برابر اجرای احکام شرعی که خارج از اراده عمومی مردم ایران ایستادگی کرد. باید در برابر قانونی که خارج از اراده ملت تصویب و اجرا شده ایستادگی کرد. حتی باید در برابر قانون غیرمنصفانه نیز ایستادگی کرد. تفاوت شهروند فضیلت‌مند با مدافعان بی‌قید و شرط وضع موجود همین است. شهروند فضیلت‌مند مدافع بدون لکنت استقلال و تمامیت ارضی کشور است. مدافع منافع ملی، جمهوری و دادگستری است. تمام توانش برای توسعه و رشد کشور، از هر طریقی می‌گذارد. فاصله میان این شهروند فضیلت‌مند با افرادی که از سر نفرت از معارضان جمهوری اسلامی تمام کارشان توجیه وضع موجود شده، فاصله بین زمین و آسمان است! البته منظور فقط این فرد نیست. این افراد به به طور شخصی هیچ اهمیتی ندارند. اعضای این فرقه کینه‌توز و نفرت‌پراکن چندان زیاد نیستند، اما متاسفانه صدایشان گاهی بلند است. مهمترین خطرشان در همان آشفتگی و بدفهمی‌ای و فسادی است که ایجاد می‌کنند. شخصا شکی ندارم که باید در برابر این فرقه ایستاد. به نظرم نباید از در برخورد با این فرقه تسامح به خرج داد. خطر این فرقه اگر از بسیاری از براندازان بیشتر نباشد، کمتر نیست!


س.ا.ک