بله! احتمالا همین قدر کار احمقانهای است. اما به هر حال یکی از تکنیکهایی است که از مدتها پیش به فکرش بودم و بالاخره انجامش دادم. موفقیتآمیز بودن یا نبودش تا چند وقت دیگر مشخص میشود. اما برای چه؟ به چند دلیل دارم. اول اینکه میزان وقتی که توییتر از من میگیرد باورکردنی نیست. وقتی به کنترلکننده شبکههای آنلاینم نگاه میکنم از میزان وقتی که صرف کردم واقعا شرمنده میشوم. دوم اینکه ترک توییتر برایم دشوار است. هم دشوار است و هم کلا حضور در شبکههای آن لاین را دوست دارم. حس میکنم ترک این شبکههای در دنیای امروز چیزی شبیه تارک دنیا شدن است. دلیل سوم هم اینکه توییتر به دلیل ماهیتش بسیار لحظهای است. یعنی در لحظه میبینی، در لحظه روی تو تاثیر میگذارد و احتمالا در لحظه هم باید واکنش نشان بدهی. طبعا این واکنشهای به شدت تحت تاثر عواطف و احساسات است. خشم و نفرت و هیجان. نتیجهاش میشود توییتهایی که گاهی بعد از چند ساعت نمیتوانی از چیزی که نوشتی دفاع کنی.
روی هم رفته به نظرم آمد وبلاگی برای توییتر درست کنم. که در برخی موارد همان حرفهای عموما بی سر و ته را در اینجا بنویسم و بازنشر کنم. در نتیجه میتوانم امیدوارم باشد که چند دقیقهای رویش حرفهای فکر کنم، غلطهای املایی و نگارشی کمتری داشته باشم و از پدیده شومی به نام «رشته توییت» صرفنظر کنم! البته ترجیحم این است که چندان در قید و بند شیوه نگارش و امثالهم نباشم. اما باز هم میتوان امیدوار بود که حرفهای در حد همان توییتر کمی، تنها کمی، پختهتر و پاکیزهتر باشد. روی هم رفته چیزی است شبیه همان رشته توییتهای جمع شده. شاید اختلاط بین وبلاگ و توییتر کمی مسخره باشد. اما به امتحانش میارزد!
ببینم چه میشود!
س.ا.ک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر