معرفی، مرور و نقدی بر کتاب:
سید مقداد نبوی رضوی، اندیشه اصلاح دین در ایران، مقدمهای تاریخی، ۲ جلد، انتشارات شیرازه، تهران، چاپ دوم، ۱۳۹۶.
به باورم کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران» به عنوان «مقدمهای تاریخی» میخواهد به سه سوال اصلی پاسخ دهد. رابطه جریان بابی- ازلی با اندیشه اصلاح دین در ایران، رابطه همین جریان با نهضت مشروطه و مسئله پنهانگرایی و پنهاننویسی در میان متفکران سیاسی - دینی آخر دوره قاجار و دوره پهلوی به مثابه شکلی از «هنر نگارش» در جریان بابی - ازلی.
نویسنده در جلد اول به دوره قاجار پرداخته در فصول سهگانه آن ضمن مقدمهای در مورد تاریخ شکلگیری جریان بابی و بابی-ازلی و بابی-بهایی، رابطه بابیان و اندیشه اصلاح دین را مورد پرسش قرار داده و نتیجه گرفته است که مفاهیم بنیادی اندیشه اصلاح دین، مانند تفاسیر خاصی که از قیامت، غیبت، رجعت، مهدویت، خاتمیت و مبارزه با روحانیت و خرافات که در جریان اندیشه اصلاح دین رایج شده، ریشه در جریان بابی- ازلی دارد و شیخ هادی نجمآبادی (۱۲۵۰ - ۱۳۲۰ قمری) و شاگردانش با پنهانگرایی و پنهاننویسی آن را وارد اندیشه اصلاح دین کرده اند. از جمله این شاگردان سید اسدالله خرقانی (۱۲۵۴ - ۱۳۵۵ قمری) است که به عنوان یک بابیشده، تحت تاثیر انجمن میکده، یکی از انجمنهای مشروطهخواه، با نفوذ در بیوت مراجع نجف نقش اصلی را در پیروزی مشروطه داشته است. او مشروطه و سپس تغییر خاندان سلطنت را حرکتی برای انتقام جریان بابی - ازلی از قاجاریه و مقدمهای برای تشکیل سلطنت شرعی بابیان در ایران میداند.
در جلد دوم هم با تمرکز بر نقش محمدحسن شریعت سنگلجی (۱۲۷۱ - ۱۳۲۲ شمسی)، روحانی برجسته دوره رضا شاه، معتقد است او با همدستی با قدرت سیاسی و با پنهانگرایی، احتمالا به دلیل بابیبودن، سعی میکرد که جریان اسلام شیعی را به سمت اصلاح دینی، در واقع بابیگرایی پنهان، منحرف کند. از طریق او همه اصلاحگرایان بعد هم تحت تاثیر جریان بابی- ازلی هستند. افرادی مانند میرزا یوسف شعار (۱۲۸۱ - ۱۳۵۱ ش)، آیتالله سید محمود طالقانی (۱۲۸۹ - ۱۳۵۸)، علی شریعتی (۱۳۱۲ - ۱۳۵۶)، حیدرعلی قلمداران (۱۲۹۲ - ۱۳۶۸)، ابوالفضل برقعی (۱۲۸۷-۱۳۷۰) و سید مصطفی طباطبایی (۱۳۱۴-) و مانند آنها همگی تحت تاثیر شریعت سنگلجی به نام اصلاح دین در حال پیادهکردن پروژه سیاسی و دینی بابی - ازلیهای بوده اند. نویسنده به صورت تلویحی تاکید میکند که حتی تا امروز هم بابیان به صورت مستقیم و غیر مستقیم در جریان اصلاح دینی تاثیر دارند.
به نظرم نویسنده پرسشهای مهمی مطرح میکند. اما نقضهای جدیای در تحقیق او وجود دارد که ارزش و اعتبار علمی کتاب را به شدت خدشهدار میکند. مثلا نویسنده در بخش پایانی اولین فصل جلد یک به رابطه میان جریان بابی ازلی و اندیشه اصلاح دین میپردازد. با خواندن این بخش تصور میکنید که وحیای به سید علیمحمد باب شده و او توانسته از این طریق مفاهیمی را جعل کند یا تفسیری کاملا متفاوت از آنها ارائه دهد! این تصویر شاید در دفاعیهنویسیهای بابی و بهایی قابل فهم باشد اما در یک پژوهش تاریخی جایی ندارد. به بیانی دیگر نویسنده اساس بستر فکری و تاریخی ظهور و تفسیر این مفاهیم را در نظر نگرفته است. مفاهیمی مانند قیامت، رجعت، غیبت و مهدویت ریشه سپیدهدمان الهیات شیعی دارند و جریانهای مختلف شیعی، مانند دوازده امامی یا اسماعیلی و جریانهای باطنی تفاسیر متفاوتی از آن داشته اند. اینکه جریان بابی از این مفاهیم برای بیان اندیشههای مذهبی خودش استفاده کرده به هیچ وجه عجیب نیست. این جریان ریشه در جریان شیخیه، به عنوان یکی از مهمترین جریانهای باطنی شیعی دارد و طبیعی است که تفاسیر باطنی شیعی در جریان بابی هم ظهور کند. مثلا مسئله امام به مثابه مکان تجلی اسماء و صفات الهی امر جدیدی نیست یا فهم متفاوتی از خاتمیت پیامبر، به مثابه برجسته بودن پیامبری حضرت محمد و نه پایان سلسله نبوت، در قدیمیترین منابع حدیثی شیعی و در میان جریانهای شیعی وجود دارد و میتوان نمونههای زیادی را برای چنین تحول مفاهیمی معرفی کرد. مسئلهای که در طول تاریخ هزار و اندی ساله بعد تحولات بسیاری داشته و در نهایت با انحرافی از جریان باطنی شیعی، در جریان بابی-ازلی و بابی-بهایی منعکس شده است. این خطای روششناختی تقریبا کلیه ادعایی بعدی نویسنده را به طور بنیادیینی زیر سوال میبرد.
نقد دیگری که میشود بر کتاب وارد کرد تصویری است که نویسنده از انقلاب مشروطه ارائه میکند که میتوان نام آن را هر چیزی گذاشت غیر از تاریخنگاری! در واقع به نظر میرسد که نویسنده بیشتر به کتابهای فانتزی و توطئهانگار مانند رمز داوینچی نظر داشته است تا یک تاریخنگاری علمی. تقلیل نقطه عطف تاریخ ایران در چند قرن اخیر که به تعبیر استاد طباطبایی ایران را در آستانه تجدد قرار داد به توطئه گروهی پنهانگرا که توانستند با انگیزههای مذهبی و سیاسی در میان اطرافیان مراجع دینی و سیاسی نفوذ کنند و از این طریق رژیم قاجاریه را مشروط و سپس سرنگون کنند قطعا مندرج در تحت تحقیق علمی نیست.
کتاب نقضهای منبعشناختی، روششناختی و تحلیلی زیادی دارد. بستر تاریخی حوادث کم و بیش نادیده گرفته شده است. همین هیچ اشارهای به حوادث تاریخ جهانی وجود ندارد. نقش روشنفکران نسل اول مانند ملکم و آخوندزاده کاملا نادیده گرفته شده است. تحولات فکری یکی از مهمترین دورههای ایران اصلا مطرح نشده است. در منبعشناسی هم چنین است. مثلا هیچ اگاهیای مورد تحیقات جدید در مورد جریان بابی - بهایی ندارد. یا در روششناسی در بسیاری از موارد شواهد ادعا صرفا مربوط میشود به مصاحبههای شخصی نویسنده با برخی از نزدیکان شخصیتها، آن هم در مورد حوادثی یک قرن از آن پیش گذشته است. با اینکه نویسنده تلاش کرده است که از برخورد مدافعهجویانه اسلامی - شیعی اجتناب کند، اما متاسفانه در این مورد موفق نبوده است. مثلا به طور مداوم بعد از نام بردن از شیخ هادی نجمآبادی تاکید میکند که او از زعمای بابی است. این تکرار به طرز عجیبی زیاد است و توگویی نویسنده تلاش دارد که تصویر او را به عنوان یک عالم شیعی غیرسنتی زیر سوال ببرد. من شخصا کتابهای شیخ هادی نجمآبادی را مطالعه نکرده اند. اما دو مقاله آقای اکبر ثبوت در این مورد قانعکننده آمد که چرا تصویری که نویسنده از شیخ هادی نجمآبادی ساخته منطبق با واقعیت نیست.(۱)
علاوه بر نقدهای محتوایی میشود نقد فرمی هم به کتاب وارد کرد. کتاب در دو مجلد منتشر شده و به شکلی است که برای مطالعه هر یادداشت و یا ارجاع باید به جلد دوم مراجعه کنیم. یعنی دو جلد در فرم استقلالی ندارند. این شیوه در چاپ کتاب قطعا منسوخ است.
به باورم کتاب آقای نبوی رضوی نیاز به ویرایشی مجدد و حتی بازنویسی کلی دارد که بتواند در منبعشناسی و روش تحقیق و تحلیل از ادعاهای خودش به طور دقیقتری دفاع کند. البته بعید میدانم در چنین صورتی ادعاهای مولف قابل اتکا باشد.
در پست از دو مقاله آقای کابر ثبوت صحبت کردم. ارجاع دقیق دو مقاله این است:
اکبر ثبوت، «رهبران مشروطه بابی بودند؟»، ماهنامه مهرنامه، شماره ۳۵، اردیبهشت ۱۳۹۳.
اکبر ثبوت، «بهائیگری علیه مشروطهخواهی»، ماهنامه مهرنامه، شماه ۳۹، دی و بهمن ۱۳۹۳.
س.ا.ک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر