اینکه گفته شود که «انقلاب قطعی است» مانند این است که بگوییم «آخرالزمان قطعی است». مومنان به ادیان، به ویژه ادیان ابراهیمی، باور دارند که آخرالزمانی خواهد آمد. اما همین مومنان اکنون هزاران سال است که منتظر ظهور منجی، ملکوت آسمانها و قیامت هستند. گزاره اول هم از همین جنس است. بیشتر باوری ایمانی یا شبهایمانی است تا تفکر سیاسی. از این نگاه همان قدر که میشود روی باور به نزدیکی آخرالزمان حساب باز کرد و با اطمینان به آن زندگی معقولی کرد، به همان نسبت هم میشود روی باور قطعیت انقلاب اعتماد کرد و زندگی سیاسی معقولی داشت. در واقع هیچ اطمینان و اعتمادی نمیشود کرد. باورهای ایمانی در سیاست نقش دارند. اما هیچ سیاستمداری سرنوشت خود، سیاست و کشورش را به خدا، شیطان، عزرائیل و فرشتگان واگذار نمیکند. پیش فرض یک رجل سیاسی واقعی این است که خدایی در سیاست وجود ندارد. اگر هم وجود دارد تاثیرش نه در عرصه مادی، بلکه بر روح آدمیان است. اگر سیاستمداری هم میخواهد از این امور غیبت در سیاست استفاده کند، قطعا نمیتواند از آن در عرصه سیاسی مادی بهرهای ببرد. مثلا نمیتواند با اطمینان از کمکهای غیبی فرشتگان به جنگ با دشمن رفت. یا نمیتوان با اعتماد به عزرائیل برای قطعیت مرگ تیران با رژیم جباریت او مبارزه سیاسی کرد. این امور در نهایت ابزاری از جنس خطابه و رتوریک در دست رجال سیاسی اند. اگر چه ابزارهای بسیار مهمی اند اما اتکای صرف به آنها در سیاست آب در هاون کوبیدن و هوا در غربان کردن است.
سیاست یعنی شناخت قدرت، فهم رابطه نیروها و تلاش برای برقراری توازن قوای سیاسی در جهت مصالح عمومی از طریق افعال سیاسی با این پیش فرض که بتوانیم بین دوست و دشمن تفکیک قائل شویم. کسی که در این جهت قدم بردارد، هر عملش سیاسی است و موثر در مناسبات قدرت ولو به طور اقلی. آن کسی که به دنبال امور ماورایی از جنس انتظار برای ظهور و آخرالزمان یا انقلاب باشد،احتمالا فعال سیاسی خوبی نخواهد بود اما قطعا لباس روحانیت برازندهاش است.
https://twitter.com/SEKoohzad/status/1603017446750912513
س.ا.ک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر