آقای خمینی تا موقعی که بر سر کار نیامده بود، حرفهای فوقالعادهای میزد و شعارهای خیلی زیبایی میداد. مثلا میگفت جمهوری اسلامی یعنی عین جمهوری فرانسه. ادعا میکرد که در دوران پس از انقلاب، انتخابات دولت او آزادترین انتخابات جهان خواهد بود. او از آزادی و برابری برای مردم و استقلال برای کشور صحبت میکرد. حتی مارکسیستها هم قرار بود که در جمهوری او کاملا آزاد باشند. از برادری ارتش با مردم حرف میزد. دادگستری اسلامی حکومت او قرار بود عدالت و قسط را در بالاترین درجه برقرار کند. او خدا و پیامبر و دین را و انسانیت و کشور و ملت را شاهد میگرفت که حکومت اسلامی او بهترین حکومت روی زمین خواهد بود. اما همین که بر سر کار آمد، وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ! رژیم او کاری کرد که به قول مرحوم مهندس بازرگان مردم ایران خسر الدنيا و الآخرة شدند.
البته آقای خمینی اینقدر اهل سیاست بود که که بفهمند چگونه باید بر ضد رژیم مستقر پیشین توطئه کند. در واقع او سیاسیترین فرد دوره خود بود که توانست با ابزارهایی نه چندان زیاد و قوی و عموما با استفاده از رتوريک سیاسی درخشانی خود، چنان خواص و عوام را دور خود جمع کند که در طول تاریخ انقلابهای جهان بیسابقه بود. او یک رجل سیاسی به معنای دقیق کلمه بود که برای هدف خود همهگونه وسیله را به خدمت میگرفت.
کافی است رفتار سیاسی رهبر انقلاب اسلامی را با انقلابیون و براندازان فعلی مقایسه میکنیم تا ببینم چه تفاوت بزرگی وجود دارد بین یک رجل سیاسی و یک موسس، با کسانی سیاست برایشان بیشتر محل تفریح و کسب و کار است. به باورهای نو انقلابیون و براندازان فعلی کاری ندارم. بحثم فقط عمل و رتوریک سیاسی است. آقای خمینی از استقلال صحبت میکرد، انقلابیون جدید برای نخستوزیر اسرائیل و رئیسجمهور آمریکا نامه می نویسند و طلب تحریم بیشتر و حتی جنگ بر ضد ایران میکنند. خمینی از انتخابات آزاد صحبت میکرد، انقلابیون جدید از الان در انتخابات آزاد را در رژیم آینده بسته اند. بنیادگذار جمهوری اسلامی از عفو عمومی صحبت میکرد، اما انقلابیون جدید هنوز به ایران نرسیده خبر از دادگاههای صحرایی میدهند و حتی امروز هم آبرو و مال و کرامت و حتی جان دگراندیشان برایشان پشیزی ارزش ندارد. خمینی با اینکه با شریعتی و خیلی از چپها مخالف بود، اما به خاطر موقعیت انقلابی و پروژه سیاسی خودش سعی میکرد از اظهارنظر مستقیم بر ضد آنها خودداری کند، انقلابیون جدید اما کاری ندارند که دوستداران شریعتی یا به طور کلی اصلاحطلبان یا چپها هواداری بین مردم دارند یا ندارند، چنان با هرکسی مخالفشان است برخورد میکنند که تو گویی در روز بعد از انقلابشان حتی جنازه خیلی از آن روشنفکران چپگرا را هم از قبر بیرون خواهند آورد و آتش خواهند زد! زندگان که به جای خودش. و کرور کرور موارد مشابه دیگر که نشان میدهد که تفاوت ره از کجا تا به کجاست!
بهرام بیضایی در فقره آخر نمایشنامه مرگ یزدگرد، از زبان زن آسیابان که به لشکریان اسلام مینگریست، خطاب به نمایندگان ساسانیان میگوید: «شما را که درفش سپید بود این بود داوری، تا رای درفش سیاه آنان چه باشد». گویا حکایت ماست در مواجهه با نمایندگان استبداد فعلی و استبدادخواهان آینده. انقلابیون ۵۷ که درفش استقلال و عدالت و آزادی و برابری برافراشته بودند، داوری نهاییشان وضع فعلی ما است. تا درفش سیاه انقلابیون و براندازان امروز چه باشد!
https://twitter.com/SEKoohzad/status/1538528508997156865
س.ا.ک
خوشحالم که صدای عقل و منطق را بلندتر میکنید
پاسخحذف