دوباره فصل نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران است. من پای ثابت این نمایشگاه بودم. تا زمانی که نمایشگاه در محل نمایشگاههای بینالمللی تهران برگزار میشد، هر سال چند روز از صبح تا شب آنجا میرفتم. آنقدر خرید میکردم که گاهی نمیدانستم چطور این کتابها را به خانه ببرم. اما از اولین سالی که نمایشگاه در مصلای تهران (عباس آباد) برگزار شد، دیگر به نمایشگاه نرفتم. به خیال خودم آن را تحریم کرده بودم. یعنی اقلا سه سال نمایشگاه را تا سال ۸۸ از دست دادم. به نظرم کار بیهودهای بود. الان نسبت به آن کار حس خوبی ندارم. بعد از ۸۸ هم که دیگر فرصت نشد. در تمام سالهایی که به نمایشگاه میرفتم، و سالهای بعد که با فاصله خبرهای آن را پیگیری میکردم و حتی وقتی به خبرهای سالهای خیلی دورتر نگاهی میانداختم همیشه میدیدم و میشنیدم و میخواندم که بسیاری از روشنفکران، خبرنگاران حوزه کتاب و فعالان صنعت نشر با تحقیر و تصغیر از نمایشگاه کتاب تهران یاد میکنند. غیر از سانسور دولتی، لب لباب حرفشان این بود که این اتفاقی که در ایران رخ میدهد «نمایشگاه کتاب» نیست بلکه «فروشگاه کتاب» است! همین چیزها باعث شد که سال پیش با دوستی که اتفاقا دستی هم بازار کتاب و کتابفروشی در پاریس دارد به «نمایشگاه بینالمللی کتاب پاریس» برویم و ببینیم که این «نمایشگاه» واقعی به طور دقیق چیست که ما بعد از سی سال هنوز نتوانستیم به دست پیدا کنیم! رفتیم و دیدیم و اغراق نمیکنم اگر بگویم بخش اعظم آن خردگیریها به نظرم ناروا آمد. اگر نه از روی غرض، اما یقینا ناآگاهیهایی در آنها وجود داشت.
نمایشگاه کتاب پاریس تقریبا شبیه نمایشگاه کتاب تهران بود. اما بسیار کوچکتر. شاید یک دهم تهران. غرفهبندیها تفاوتی نداشت. غرفهها هم به انتشاراتیها فروخته شده بود. ناشران بزرگتر و پولدارتر غرفههایی بزرگتر، و ناشران کوچکترین غرفههایی کوچکتر داشتند. تقسیمبندی موضوعی هم وجود نداشت. تنها غرفههای کشورهای خارجی جدا شده بود. در همه غرفهها هم تک نسخه میفروختند و گرفتن سفارش، حتی تک نسخه، کاملا رایج بود. بخش اعظم کسانی که در نمایشگاه دیدم خانوادههایی بودند که با فرزندانشان به آنجا آمده بودند. یا دانشآموزانی، در مقاطع مختلف، که از طرف مدرسه به نمایشگاه آمده بودند. در حاشیه نمایشگاه هم بازار فست فود، سرگرمیهای کودکان، تفریحات و سرگرمی یا چیزهایی شبیه به این بسیار گرم بود. یعنی دقیقا عین نمایشگاه کتاب تهران! تفاوتهایی هم داشت. برنامههای فرهنگی بیشتری به چشمم آمد. مثلا تقریبا همه شبکههای رادیویی فرانسه در همان یک سالن پخش زنده داشتند. تعداد زیادی نویسنده هم در رادیو یا در بخشهای جنبی برای بحث و نقد و مراسم امضاء حضور داشتند. بیشتر این اتفاقات در نمایشگاه کتاب تهران هم رخ میدهد اما به نسبت کمتر. گویا یکی دو روز هم مختص به انتشاراتیها و فعالان حوزه نشر و افراد متخصص است و باقی روزها برای بازدید عمومی. روی هم رفته نمایشگاه کتاب پاریس منظمتر، بسیار کوچکتر، فرهنگیتر از نمایشگاه کتاب تهران بود. اما هیچ تفاوت ماهویای وجود نداشت.
نمایشگاه کتاب تهران بدون شک بزرگترین اتفاق فرهنگی کشور است. میشود بسیار بهتر شود. منظمتر و فرهنگیتر. کاش برخی روشنفکران و گروهی از فعالان حوزه نشر کشور به جای تحقیر و خوار کردن این اتفاق بزرگ، با آن مهربانتر برخورد میکردند. این نمایشگاه بخشی از خاطره جمعی ما ایرانیان است. رخداد بزرگ فرهنگی برای کشور ماست. فرصتی بینظیر برای همکاری و بحث و گفتگو جمعی که باید قدرش را دانست و فضایی بهتری برای مردم، به ویژه خانواده و دانشآموزان فراهم کرد که از این محیط بهترین استفاده را بکنند. شکی نیست که حوزه فرهنگی و به ویژه کتاب در کشور مشکل دارد. سانسور و نشر دولتی بعلاوه محدودیت هزینه فرهنگی و کتاب در سبد خانوادهها از مهمترین مشکلات آن است. میشود کیفیت نشر و توزیع نامناسب یا چیزهای دیگری مانند آن را هم به این وضعیت اضافه کرد. اما طبعا روضهخوانی و تحقیر این رخداد فرهنگی یا حتی مردم بدترین راهی است که میتوان پیش گرفت!
- این متن را چهار سال پیش نوشته بودم.
س.ا.ک