«پیشنهاد کردهام از دستجات مختلف برای شام در حضور شاهنشاه دعوت به عمل آید. شهبانو با دعوت صاحبان صنایع به عنوان اینکه مردمان بدنامی هستند مخالفت کردند. شاهنشاه سخت عصبانی شدند و فرمودند من از شما مشورت نمیخواهم هر عملی بخواهم میکنم علم هم بیربط نظر شما را خواست.»
خاطرات ۶ دی ماه ۱۳۴۹ امیراسدالله علم
آخر دهه چهل خورشیدی، اوج پروژه نوسازی صنایع کشور بود که با رهبری مرحوم دکتر عالیخانی اجرا شده بود. دورهای که در طول تاریخ معاصر ما هرگز تکرار نشد. اما شهبانوی کشور به بهانه اینکه این پدران بنیادگذار صنایع نوین کشور «مردمان بدنامی» هستند با دعوت از آنها در ضیافتی سلطنتی مخالف کرده بود. اگر کشور صاحب داشت، مجسمه این «صاحبان صنایع» را باید میساختند در خیابانهای شهرهای کشور میگذاشتند تا همه مردم بدانند که آنها با چه تلاش و کوششی ظرف کمتر از یکی دو دهه به چنین موقعیتی دست پیدا کردند. جالب اینجاست در حالی که شهبانوی کشور چنین ادا و اطوار روشنفکران چپگرا را در میآورد که در همان زمان در ذیل دفتر او موسساتی ایجاد شده بود که مانند موریانه در حال از بین بردن بنیادهای نظری نهاد پادشاهی در ایران بودند. در واقع میتوانم بگویم که سطح نازل دانش و آگاهی این خاندان همیشه من را حیرتزده میکند. یعنی هر سال که میگذرد و متنهای بیشتری میخوانم و چیزهای بیشتری میبینم، تعجب میکنم که حکومت این خاندان چطور پنجاه سال دوام آورده؟! خاندان پادشاهی که علیالقاعده باید نماینده و بازتابدهنده سنت کشور میبودند، تبدیل شده بودند که روشنفکران غربیمآب ایدئولوژیکی که اگر روند تاریخ به شکل دیگری پیش میرفت، بعید نبود که مثلا فرح دیبا تبدیل به چریک مسلح شود یا محمدرضا پهلوی تبدیل به روشنفکر اروپاییمآبی مخالف شاه مقیم سوئیس. و حاصل نیم قرن حکومت مطلقه این خاندان این شد که نهاد باشکوه پادشاهی به دست آخوندی سیاسی چنان سقوط کرد که گویی هرگز وجود نداشته است. حقیقتا «صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی».
https://twitter.com/SEKoohzad/status/1510969379361542147
س.ا.ک
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر