۱۴۰۱ فروردین ۱۶, سه‌شنبه

از ممنوعیت حاجی فیروز تا ممنوعیت پخت نان؛ حضور غم‌انگیز یک استاد-روشنفکر-مدیر

 


ایشان دکتر محمدرضا جوادی یگانه است. دانشیار جامعه‌شناسی دانشگاه تهران و معاون پیشین فرهنگی شهرداری تهران در دوره شورای شهر و شهرداری اصلاح‌طلب. سال پیش دقیقا در چنین روزهایی در بخش‌نامه‌ای خلق‌الساعه و به گواه حقوق‌دانان غیرقانونی، حکم به «نژادپرستانه» بودن حاجی فیروز داد و دستور داد که این نماد نوروزی فرهنگ کشور از جشن‌های نوروزی شهرداری پایتخت ایران حذف شود. 
همین فرد دیروز در واکنش به خبر ممنوعیت پخت نان بربری در یکی از شهرستان‌های استان آذربایجان غربی گفته است: 
«این اندازه تعمد در عصبانی کردن مردم و دستکاری در زندگی روزمره مردم، نمی‌تواند اتفاقی و تنها از روی بلاهت باشد».
به بیان دیگر از نظر ایشان این ممنوعیت اگرچه بلاهتی آشکار است، که قطعا هست، اما تنها این نیست. حتما دست‌هایی پشت پرده است تا با دخالت مداوم در زندگی یومیه مردم آنها را عصبانی و احتمالا وادار به واکنش‌های نادرست کند. البته شخصا فکر نمی‌کنم توطئه‌ای وجود داشته باشد. نظم موجود، آنقدر آشفته است، که هر مدیر جزئی در حوزه تحت مدیریتش برای خودش رئیس‌جمهوری است بی‌قانون و بی‌منطق. اما فرض می‌کنم ایشان درست می‌گوید. در نتیجه همین متن توییت را در رابطه با فضاحت سال پیش خودشان دوباره بازخوانی می‌کنم:
«"ممنوعیت" "حاجی فیروز" در "ایام نوروز" به دلیل اینکه "حاجی فیروز" نماد "نژادپرستی" است.
این اندازه تعمد در عصبانی کردن مردم و دستکاری در زندگی روزمره مردم، نمی‌تواند اتفاقی و تنها از روی بلاهت باشد.»
آیا ما می‌توانیم اقدام معاون پیشین فرهنگی شهرداری تهران را این طور بخوانیم؟ به نظرم اگر منطق ایشان را بپذیریم می‌توانیم بگوییم آن غائله، هیچ دلیلی نمی‌توانست داشته باشد و بلاهت صرف ساده‌انگاری است و یقینا باید کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه باشد. 
همان طور که گفتم شخصا معتقد نیستم که توطئه‌ای وجود دارد. نه در مورد ممنوعیت پخت نان و نه در مورد ممنوعیت حاجی فیروز. اما قطعا بلاهت و حماقتی عظیم در آن هست. اما از آن مهم‌تر این است که ممنوعیت حاجی فیروز توسط این فرد، برای من تبدیل به نمادی شد برای بسیاری از چیزهایی که نداریم. ما دانشگاه ملی نداریم که موضوع علم در آن ایران باشد. ایران به عنوان یک مسئله که به جای خودش، دانشگاه‌های موجود ما حتی به مسائل ایران هم نمی‌پردازند. اگر حاجی فیروز پدیده‌ای «نژادپرستانه» بود، این کار باید در دانشکده‌های علوم اجتماعی کشورمان بررسی می‌شد و نه دپارتمان‌های یاجوج و ماجوج نظریه‌های نژادی و مطالعات سیاه‌پوستان و بومی‌ها در آمریکای شمالی و استرالیا. این مسئله باید بین پژوهشگران دانشکده‌های مختلف کشور بررسی می‌شد و نه پژوهشگران خارجی یا ایرانی‌تباری که بعد همین مسئله را برای خودشان تبدیل به پروژه‌های رسانه‌ای و مالی کنند. اگر حاجی فیروز واقعا «نژادپرستانه» بود، این مسئله باید به بحث و نقد علمی و گفتگو در حوزه عمومی منجر می‌شد و همچنین باید دستاوردهای علمی دانشگاه‌های ملی‌مان در موسسات پژوهشی و اندیشکده‌های حکمرانی و سپس ساختار دیوان‌سالاری کشور مورد بررسی قرار می‌گرفت تا این دانش در فرآیندی تبدیل به تصمیم‌های سیاسی یا قوانین و آیین‌نامه‌های اجرای می‌شد. در واقع هیچ‌کدام این اتفاق‌ها رخ نداد. نماد همه آنها یک استاد-روشنفکر-مدیر اجرایی‌ای ناآگاهی بود که همه این خبط‌ها را با هم و یک جا انجام داد. و غم‌انگیز ماجرا هم اینجا بود که این رخداد هیچ واکنشی در میان بخش بزرگی از جریان‌ اصلاح‌طلب در شورای شهر و شهرداری تهران ایجاد نکرد. نه نقدی، نه پرسشی، نه پاسخ‌گویی‌ای! هیچ! 



س.ا.ک

https://twitter.com/SEKoohzad/status/1511009242475642881

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر