چند روز اخیر به دلایلی کاملا نامربوط بار دیگر مورد حمله ترولهای توییتر قرار گرفتم. دهها گزارش دروغ به توییتر،انواع و اقسام دروغ و توهین و فحش شخصی و حتی تهدیدهای آن چنانی! فضای بسیار ناامنی که تصور نمیکنم هیچ فرد معقولی علاقه داشته باشد در آن قرار بگیرند. با حسابهای فیک پروژههای امنیتی - رسانهای کاری ندارم. آنها پول میگیرند که دست به چنین ترولبازیهایی بزنند. اما تعجبم این بود که بسیاری از کسانی که توهین میکنند و فحش میدهند و بساط فحاشی را پهن میکنند افراد حقیقی هستند که با نام یا بینام دست به این نفرتپراکنی میزنند. نکته اصلی برایم همین بود؛ گفتار نفرت!
در چند سال اخیر دهها پروژه رسانهای - امنیتی در خارج از کشور راه افتاده است. بودجههای کلان در اختیار موسساتی قرار گرفته که که کارشان این است که روح و روان جامعه ایران را هدف قرار بدهند. این البته غیر از بودجههای امنیتی - رسانهای است که توسط نهادهای دولتی و با بودجه عمومی کشور راه افتاده است. یعنی شبکههای احتماعی آن لاین ما الان عرصه تاخت و تاز پروژههای مختلف رسانه - امنیتی حکومتی و خارجی است. وجه مشترک این پروژه هم نفرت است. به لحاظ شهودی میتوانم ببینم پروژه رسانهای - امنیتی مانند آزادیهای یواشکی تا چه حد بر گفتار نفرت استوار است. اما ابعادش برایم پوشیده است. بحث نظری مفصلی در این مورد نشده است. یعنی ما هنوز نمیدانم مکانیزم این نفرت چیست؟ چگونه تاثیر میگذارد؟ چطور است که افراد عادی و معقولی که در معرض آن قرار میگیرند در تحولی بعدی تبدیل به بمبهای نفرت میشوند. و سوالهای بسیار زیادی در این مورد.
علی القاعده این پژوهشهای باید در دانشگاهها و موسسات پژوهشی کشور انجام بشود. اما متاسفانه دانشگاههای ما درگیر کارهای دیگری هستند و حتی مشکل را حس نکرده اند. در نهادهای دانشگاهی خارج از ایران هم عموما وضع برعکس است. یعنی با قلب واقعیت و جعل حقایق این تلاشهای تحت فعالیتهای حقوق زنان و حقوق بشر قرار میگیرد و تحسین هم میشود! غمانگیز است اما متاسفانه میشود شواهدی جدی در این مورد نشان داد. به هر حال هنوز ابعاد این گفتار نفرت بر ما پوشیده است. من البته نمیخواهم شرایط ایجاد و بستر این گفتار را در داخل کشور نادیده بگیرم. به هیچ وجه! در نهایت مسئولیت بزرگ بر عهده حکومت ج ا است. آنها هستند که زخم میزنند، روی زخم نمک میریزند و باز هم انگشتشان داخل زخم میکنند که درد و رنج ناشی از آن هرگز از یاد نرود. این خشم ناشی این همه تحقیر و توهین و آزار را میشود فهمید. اما نفرت و کینه را نه. نفرت و کینه هم خود فرد را نابود میکند، هم اطرافیان و دوستان را رنج میدهد و هم برای یک جامعه بدتر از هر سمی است. متاسفانه تاریخ گفتار نفرت در ایران مشخص نیست. اما میشود به طور شهودی فعالیتهای سیاسی انقلابیون مسلمان وچپگرا را بر عهده دولت شاه، رفتار انقلابیون حاکم بعد از انقلاب بر ضد مجاهدین و چپها و مجاهدین و ناسیونالیستهیا قومی با کلیتی به نام ایران را هم ذیل این گفتار قرار داد. به طور برجسته میشود تجزیهطلبان قومگرا و مجاهدین خلق را نقطه اوج این گفتار نفرت نامید. سوال من اینجاست که این تجزیهطلبان و مجاهدین خلق به عنوان یک فرقه سیاسی - مذهبی با تمام امکانات و ایدئولوژی و حمایتهایی که داشتند به کجا کشیده شدند؟! مزدوری صدام و الان هم مزدوری برای عربستان و آمریکا و اسرائیل! این آخرین راه برای حاملان گفتار نفرت است. وقتی همه چیز ذیل مبارزه نفرتزا بر علیه جمهوری اسلامی خلاصه میشود دیگر همه چیز توجیه میشود. توهین و فحاشی و ترولبازی جلوی اعمال مجاهدین خلق شوخی است اما مسئله اینجاست که حد نهایی این گفتار همین مجاهدین خلق است نه هیچ چیز دیگر. ترس من هم همین است. به همین دلیل فکر میکنم باید در این مورد بحث کنیم و بتوانیم تبیین دقیقی از آن داشته باشیم. و البته امیدوارم دانشگاههای و موسسههای پژوهشیها ما به این موضوع ورود پیدا کنند. ما نیاز داریم که بستر، مکانیزم تاثیر و ابعاد مختلف این گفتار نفرت را به طور نظری مشخص کنیم. این برای کشور ضروری است.
https://twitter.com/SEKoohzad/status/1345837937594916865
میرزا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر